مطوی . [ م َ وی ی ] (ع ص ) درهم پیچیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). درهم پیچیده شده . پیچدار. پیچ در پیچ و درهم . و پیچیده شده و نوردیده شده و درنوشته شده . (ناظم الاطباء). در نوشته . در نوردیده . در پیچیده . لوله کرده . برهم نهاده . پیچیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کتاب بقای تو مطوی مباد
اگرطی کنند این و آن را کتاب .
ور زمین و آبرا علوی کند
راه گردون را بپا مطوی کند.
استن من عصمت و حفظ تو است
جمله مطوی یمین آن دو دست .
|| (در اصطلاح عروض ) جزوی که حرف چهارم آن که ساکن است افتاده باشد مطوی گویند، چون مفتعلن که از مستفعلن خیزد، یعنی در نوردیده .برای آنکه حرفی از میان آن کم کرده اند. (از المعجم ).