کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضی ما مضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضی ما مضی
لغتنامه دهخدا
مضی ما مضی . [ م َ ضا م َ ضا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گذشت آنچه گذشت . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذشته گذشت : معهذا مضی ما مضی اگربارو خراب کند و خندق بینبارد... (تاریخ رشیدی ). اگر باز نیت صحیح کند و بخدمت استقبال قیام نماید درس مضی ما مضی بر جر...
-
واژههای مشابه
-
مضي
دیکشنری عربی به فارسی
پيش , قبل (در حالت صفت هميشه دنبال اسم ميايد)() صادر شدن , پيش رفتن
-
جستوجو در متن
-
مالم
لغتنامه دهخدا
مالم . [ ل َ ] (ع اسم + حرف ) کلمه ٔ مرکب از«ما» و «لم » یعنی مادام که نه . (از ناظم الاطباء).- مالم یجب ؛ (اصطلاحی فقهی ) پدیده ٔ حقوقی که هنوز موجود نشده است ، مثلاً اسقاط مرور زمان قبل از مضی زمان معین صحیح نیست . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لن...
-
غزالةالضحی
لغتنامه دهخدا
غزالةالضحی . [ غ َ ل َ تُض ْ ض ُ حا ] (ع اِ مرکب ) اول ضحی ، یابعد منبسط و روشن شدن آفتاب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اول الضحی و قیل بُعَید ما تنبسط الشمس و تضحی . غزالات الضحی . (اقرب الموارد). || از اول چاشت تا خمس روز. (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
جرامز
لغتنامه دهخدا
جرامز. [ ج َ م ِ ] (ع اِ) دست و پاهای وحشی و بدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ضم الثور جرامزه ؛ ای قوائمه . (اقرب الموارد). || تن مردم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدن و تن مردم . (آنندراج ) (اقرب الم...
-
ابن کرنیب
لغتنامه دهخدا
ابن کرنیب . [ اِ ن ُ ک َ / ک ِ / ک ُ ] (اِخ ) ابواحمد یا ابوالحسن حسین بن اسحاق بن ابراهیم بن یزید کاتب . از بزرگان متکلمین بغداد و پیرو مذهب فلاسفه ٔ طبیعیین ، در نهایت فضل و معرفت و آگاهی بعلوم طبیعیه ٔ قدیمه . و او را تصانیفی است ، ازجمله : کتاب ا...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام کوهی به شام . (منتهی الارب ). کوهی است در شام در دیار کلب ، و در نزد آن چشمه ٔ آبی است موسوم به غربة. متنبی گوید : عشیة شرقی الحدالی و غرب . (از معجم البلدان ). || ابوزید گوید غرب آبی است در نجد سپس در شریف از آبهای بنی ...
-
اراکة
لغتنامه دهخدا
اراکة. [ اَ ک َ ] (اِخ ) الثقفی . شاعری است و او را مرثیه ایست عمروبن اراکة را و این ابیات از آنست :لعمری لئن اتبعت عینک ما مضی به الدهر او ساق الحمام الی القبرلتستنفدن ماءالشئون بأسره و ان کنت تمریهن من ثبج البحرتبین فان کان البکا رد هالکاعلی احد ف...
-
ضوء
لغتنامه دهخدا
ضوء. [ ض َوْءْ ] (ع اِ) روشنائی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). پرتو. (زمخشری ). روشنی . نور. سنا. شید. فروغ . روشنی آفتاب . (غیاث ). ضواء. (منتهی الارب ). ضیاء. ج ، اَضواء. (مهذب الاسماء) : در رزم همچو شیر همیدون همه دلی در بزم همچو شمس همید...
-
اسماعیلی
لغتنامه دهخدا
اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) یا اسماعیل نام انگشتری زمردین مشهور. ابوریحان در الجماهر آرد: «و وهب [المهدی ] للرشید الخاتم المعروف باسماعیل من زمردة لم یر مثلها و فیها ثقبة و طلب لها سنین ما یشابها لیسدتلک الثقبة به حتی وجده بعد حین و عمل ما یهندم فیها و ...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن سعد العجلی . از شعرا و پیشوایان فرقه ٔ زیدیه بود. وی درباره ٔ رافضیان و عقاید آنان نسبت به امام جعفر صادق ابیات زیر را سروده است :ا لم تر ان الرافضین تفرقوافکلهم فی جعفر قال منکرافطائفة قالوا اله و منهم طوائف سمته النبی المطهرافان ...
-
جشن مردگیران
لغتنامه دهخدا
جشن مردگیران . [ ج َ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز پنجم اسفند ماه است و بعضی گویند روز اول از پنج روز آخر اسفند ماه است و روز نوشتن رقعه ٔ کژدم باشد و در این روز زنان بر شوهران تسلط میدارند و مطایبتها میکنند و هر مطلبی که دارند میسازند. (بره...
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (اِخ ) ابن کامل بن بدر عیسی . وی شاعری است نیکوسخن و از شعر وی قصیده ای است که در آن برادر خود بدر را که با ابوهیذام کشته شده یاد کند:لئن قتلت قحطان بدراً فانمااراها نجوم اللیل کارهة ظهرااقام لها سوق الجلاد ابن کامل فانفذها قتلاً و اوجعه...