کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مضج
/mozej[j]/
معنی
نالهکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضج
فرهنگ فارسی معین
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا.) ناله کننده .
-
مضج
لغتنامه دهخدا
مضج . [ م ُ ض ِج ج ] (ع ص ) بانگ و ناله کشنده . (آنندراج ). فریاد کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : خفض و رفع این مزاج ممتزج گاه صحت گاه رنجوری مضج .مولوی .
-
مضج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مضجّ] [قدیمی] mozej[j] نالهکننده.
-
واژههای همآوا
-
مزج
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمیختن ۲. اختلاط، امتزاج ۳. آمیزش
-
مزج
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آمیختن ، درهم آمیختن ، مخلوط کردن . 2 - (اِمص .) آمیزش ، اختلاط .
-
مزج
لغتنامه دهخدا
مزج . [ م َ ] (ع مص ) آمیختن . (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آمیزش . آمیختگی . آمیغ. خلط. در هم کردن . ممزوج کردن . امتزاج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آمیختن شراب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برافژولیدن قوم و سگ ....
-
مزج
لغتنامه دهخدا
مزج . [ م ِ ] (ع اِ) بادام تلخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عسل و انگبین . (ناظم الاطباء).
-
مزج
لغتنامه دهخدا
مزج . [ م ِ زَ ج ج ] (ع اِ) نیزه ٔ خرد و کوتاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ).
-
مزج
لغتنامه دهخدا
مزج . [ م ُ زَج ج ] (ع ص ) نیزه ٔ بازُج . (آنندراج ): رمح ٌ مزج ؛ نیزه ٔ باپیکان . (منتهی الارب ).
-
مزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] mazj آمیختن؛ آمیخته کردن؛ در هم کردن.