کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلحت دان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مصلحت اندیشی
دیکشنری فارسی به عربی
سياسة
-
صلاح و مصلحت
لغتنامه دهخدا
صلاح و مصلحت . [ ص َ ح ُ م َ ل َ ح َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . تدبیر کردن . رای زدن . مصلحت دانستن . راهنمائی کردن : بی صلاح و مصلحت او آب نمی خورد و همیشه از او مصلحت می جوید. رجوع به صلاح و مصلحت جوئی شود.
-
مصلحت نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
مصلحت نگاه داشتن . [ م َ ل َ ح َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) رعایت مقتضای زمان و مکان کردن . رعایت صلاح کار کردن . جانب صواب کارها نگه داشتن : بوسهل حمدوی مردی کافی و دریافته است . وی را عارضی باید کرد و تو را وزارت تا من از دور مصلحت نگاه می دارم و اشارتی ...
-
صلاح و مصلحت
فرهنگ گنجواژه
مشورت، رای و تدبیر.صلاح و مصلحت کردن.
-
مجمع تشخیص مصلحت نظام
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) انجمن بِه گزینی کشور.
-
جستوجو در متن
-
صایب
لغتنامه دهخدا
صایب . [ ی ِ ] (ع ص ) راست . درست : یکی چشم است کو بیند عجایب شود ز آن دیدنی رأی تو صایب . ناصرخسرو (روشنائی نامه ).و در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رأی ثاقب و فکرت صایب روزی کرد... (کلیله و دمنه ).- صایب رای ؛ که اندیشه ٔدرست دارد. که همه ٔ افکا...
-
شاه نشان
لغتنامه دهخدا
شاه نشان . [ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که با نفوذ و سیاست خود بتواند کسی را به تخت پادشاهی نشاند. (فرهنگ نظام ). شاه نشاننده . شاه تراش . امرایی که در عزل و نصب دیگری عادتاً دخیل بوده اند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 202 و 203 شود : از ...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع اِ) آهو، مقابل فرهنگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقیصه . (اقرب الموارد). بدی . نقص . نقصان . (فرهنگ فارسی معین ) : چو بر شاه عیبست بد خواستن بباید به خوبی دل آراستن . فردوسی .نباشد مراعیب کز قلبگاه برانم شوم ...
-
اسکدار
لغتنامه دهخدا
اسکدار. [ اَ ک ُ / اِ ک ُ / اُ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) اسکذار. اسگدار. اسگذار. اسب گدار. اسب گذار. اسپ گذارنده . خوارزمی گوید: اصل آن «از کو داری » است یعنی از کجا گرفته ؟ و آن مدرجی است که در آن عددخرائط و کتب وارده و نافذه و نامهای صاحبان آن نوش...
-
دیدن
لغتنامه دهخدا
دیدن . [ دی دَ] (مص ) مصدر دیگر آن به قیاس بینیدن و اسم مصدرش بینش است . (از یادداشت مؤلف ). نگریستن . رؤیت کردن . نگریدن . نگاه کردن . نظر انداختن . عیان . معاینه . مقابل آگهی یافتن و خبر. ابصار. لحاظ. ملاحظه . رؤیة. رؤیان . مشاهده . (یادداشت مو...
-
دروغ
لغتنامه دهخدا
دروغ . [ دُ ] (اِ) سخن ناراست . قول ناحق . خلاف حقیقت . مقابل راست . مقابل صدق . کذب . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گریه ٔ دروغ ، اشک دروغ ،آه دروغ ، وعده ٔ دروغ ، صبح دروغ ، و زشت و مصلحت آمیز از صفات اوست ، و با لفظ گفتن و بستن و پردا...
-
عمل
لغتنامه دهخدا
عمل . [ ع َ م َ ] (ع اِ) کار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر کار و فعلی که بعمد و بقصد از حیوانی سر زند. (از اقرب الموارد). ج ، أعمال . کار و کردار و فعل . (ناظم الاطباء). کنش . آنچه از آدمی سر زند از کار نیک و بد : آن پاکروح را بود از عمله...
-
لقب
لغتنامه دهخدا
لقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ...
-
اختر
لغتنامه دهخدا
اختر. [ اَ ت َ ] (اِ) جرم فلکی . یکی ازاجرام آسمانی . ستاره ٔ سیار. کوکب . نجم : اخترانند آسمانشان جایگاه هفت تابنده روان در دو و داه . رودکی .ز گردنده هفت اختر اندر سپهریکی را ندیدم بدو راه مهر. فردوسی .که گیتی بشست او بتیغ از بدان فروزنده ٔ اختر بخ...
-
پیش آمدن
لغتنامه دهخدا
پیش آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . نزدیک شدن . تقدم . (منتهی الارب ). به حضور درآمدن . پیش روی آمدن . مقابل آمدن . اقبال . استقبال . (منتهی الارب ). جلو آمدن کسی یا چیزی را. به کسی یا چیزی نزدیک گشتن . نزدیک آمدن از جانب مقابل : عرض . (منت...