کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکین پر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برآوردن
لغتنامه دهخدا
برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . (آنندراج ). رفع. بالا بردن . بربردن . بردن به سوی بالا : درآید از آن پشت اسبش بزیربگیرد درفش و برآرد دلیر. فردوسی .بدست خاطر روشن بنای مشکل رابرآوریم بچرخ و بزرّ بنگاریم . ناصرخ...
-
فیروز مشرقی
لغتنامه دهخدا
فیروز مشرقی . [ زِ م َ رِ] (اِخ ) تذکره نویسان او را معاصر عمروبن لیث صفاری (265 - 287 هَ . ق .) دانسته و وفات او را در سال 283هَ . ق . نوشته و این ابیات را از او نقل کرده اند:مرغی است خدنگ ای عجب دیدی مرغی که بود شکار او جاناداده پر خویش کرکسش هدیه ...
-
خربیواز
لغتنامه دهخدا
خربیواز. [ خ َ بی ] (اِ) خربواز و شب پره ٔ کلان و آن ببزرگی غلیواج میشود و پیوسته خود را سرنگون از درخت آویزد. و با بای فارسی (خرپیواز) هم گفته اند. (برهان قاطع). شب پره بود که بروز نتواند پرید و آنرا شب یازه گویند و به آذربایجان مشکین پر گویند : نکن...
-
پهلو تهی کردن
لغتنامه دهخدا
پهلو تهی کردن . [ پ َت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کناره کردن از کاری . (غیاث ). پرهیز کردن و کناره نمودن از کاری و چیزی . (انجمن آرا). کناره کردن و دوری گزیدن و پرهیز و اجتناب نمودن از چیزی و از کسی تنها شدن . (برهان ). پهلو خالی کردن . گریختن . پشت دادن ...
-
لاله
لغتنامه دهخدا
لاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جام آن تشکیل جامی قشنگ و کامل میدهد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 281). انواع لاله های وحشی در ایرا...
-
گلبرگ
لغتنامه دهخدا
گلبرگ . [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقه ٔ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ . (آنندراج ). برگ گل . پر گل : بدان لشکر دشمن اندرفتاد [ اسفندیار ]چنان کاندر افتد به گل...
-
بلورین
لغتنامه دهخدا
بلورین . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلور. ساخته شده از بلور. بلوری .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلور شود : همه کاخ او پر ز بیگانه دیدنشستش بلورین یکی خانه دید. فردوسی .راست پنداری بلورین جامهای چینیان بر سر تصویر زنگاری که بندند آینه . منوچهری .همی ...
-
عنبرینه
لغتنامه دهخدا
عنبرینه . [ عَم ْ ب َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عنبر. عنبری . مشکی و سیاه و یا خوشبوی چون عنبر : گیسوت عنبرینه و گردن تمام عودمعشوق خوبروی چه محتاج زیور است . سعدی .رجوع به عنبرین شود. || (اِ مرکب ) خوشبویی که از مشک و عنبر و عود سازند. (ناظم ال...
-
جعد
لغتنامه دهخدا
جعد. [ ج َ ] (ع اِ) موی مرغول .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشک . بشک . مرغول . پیچیده . درهم پیچیده . زره . شکن . شکنج . مجعد. موی پیچیده . موی شکسته . موی مجعد. وژگال ، مقابل خوار وفرخال . موی کوتاه ، مقابل سبط و مسترسل : سر زلف و جعدش...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (ص ، اِ) صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابله ٔ زیر باشد که به معنی آواز باریک . (غیاث ). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آ...
-
خوش کردن
لغتنامه دهخدا
خوش کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاد کردن . خشنود کردن . (ناظم الاطباء). خوشحال کردن : روان نیاکان ما خوش کنیددل بدسگالان پر آتش کنید. فردوسی .مگر دل خوش کند لختی بخنددز مسعودی و از ریش بولاهر. فرخی .بهار تازه دمید ای بروی رشک بهاربیا ...
-
گلستان
لغتنامه دهخدا
گلستان . [ گ ُ ل َ / گ ُ س ِ / گ ُ ل ِ ] (اِ مرکب ) (از: گل + ستان ، پسوند مکان ). گلستو. آنجا که گل بسیار باشد.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). محل روییدن گل . جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه . گلزار : تهمتن ببردش به زابلستان نشستنگهی ساخت در گلست...
-
نگارستان
لغتنامه دهخدا
نگارستان . [ ن ِ رِ ] (اِ مرکب ) جای نقش و نگار. محل پرنقش وتصویر. (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از باغ پرگل وگیاه رنگارنگ : خجسته خواجه ٔ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها. منوچهری .از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ رنگ خود...
-
نی
لغتنامه دهخدا
نی . (شبه فعل ) نیست . مخفف نیست . صورتی از نیست . (یادداشت مؤلف ) : آه و دریغا که خردمند راباشد فرزند و خردمند نی ورچه ادب دارد و دانش پدرحاصل میراث به فرزند نی . رودکی .مر او را خرد نی و تیمار نی به شوخیش اندر جهان یار نی . بوشکور.سرد است روزگار و...
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ / ت َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق آنچه جانور در آن به قید درآید. (برهان ) (از ناظم الاطباء). آنچه جانور در آن به قید درآید چه پرنده و چه درنده . (انجمن آرا). چیزی باشد به شکل قفس که بدان شکار جانوران کنند و آن غیر دام است و از اقسا...