کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشکو
/ma(o)šku/
معنی
۱. بتخانه.
۲. حرمسرا.
۳. بالاخانه.
۴. کوشک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حرمسرا، حرمخانه
۲. بتخانه، مشکویه
۳. کوشک، قصر
۴. بالاخانه
دیکشنری
harem
-
جستوجوی دقیق
-
مشکو
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرمسرا، حرمخانه ۲. بتخانه، مشکویه ۳. کوشک، قصر ۴. بالاخانه
-
مشکو
فرهنگ فارسی معین
(مُ)(اِ.)1 - ب ت خانه . 2 - حرمسرا.مشکوی هم گفته شده .
-
مشکو
لغتنامه دهخدا
مشکو. [ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر مشک و خیک هم هست که مشکیجه باشد. (برهان ).مصغر مشک یعنی مشک کوچک و مشکیجه . (ناظم الاطباء).
-
مشکو
لغتنامه دهخدا
مشکو. [ م َ ک ُوو ] (ع ص ) گله کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || دردناک . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || که به اندک بیماری سست شده باشد. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
-
مشکو
لغتنامه دهخدا
مشکو. [ م ُ / م َ ] (اِ) مشکوی . بتخانه . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). بتخانه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). بتخانه و بتکده . (ناظم الاطباء) : نه چون خسروانی نه چون تو بتابت و برهمن دید مشکوی گنگ . خسروانی .مردی که سلاحی بکشدچهره ٔ آن مردبردی...
-
مشکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مشکوی، مشکویه› [قدیمی] ma(o)šku ۱. بتخانه.۲. حرمسرا.۳. بالاخانه.۴. کوشک.
-
جستوجو در متن
-
حرمسرا
واژگان مترادف و متضاد
اندرون، اندرونی، حرم، حرمخانه، سرای، شبستان، فغستان، مشکو
-
مشکویه
فرهنگ فارسی عمید
(موسیقی) [قدیمی] ma(o)škuye از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بر مشکویه کردی مشکمالی / همه مشکو شدی پُرمشک حالی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
-
مشکویه
لغتنامه دهخدا
مشکویه . [ م ُ کو ی َ / ی ِ ] (اِ) بمعنی مشکوی است که بتخانه و حرمسرای سلاطین باشد. (برهان ) (آنندراج ). همان مشکو است . (فرهنگ رشیدی ). || (اِخ ) نام نوایی از موسیقی . (برهان ) (آنندراج ). نام نوایی از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ) : چو بر مشکویه کرد...
-
مشکوی
لغتنامه دهخدا
مشکوی . [ م ُ ] (اِ) کوشک و آرامگاه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 529). || خانه ٔ پادشاه . || بتخانه . (صحاح الفرس ). || نام نوایی و لحنی از موسیقی . (آنندراج ). رجوع به مشکو شود.
-
مشک مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] mo(e)škmāli عمل مالیدن مشک.〈 مشکمالی کردن بر کاری: [قدیمی، مجاز] انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل: ◻︎ چو بر مشکویه کردی مشکمالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۲: ۲۰۳).
-
مشگو
واژهنامه آزاد
مُشگو، مُشگوی، مشکو، مشکوی: کوشک، کاخ، حرمسرا وگرنه از مدائن راه می پرس ره مشگوی شاهنشاه می پرس ... ملک را هست مشگوئی چو فرخار در آن مشگو کنیزانند، بسیار نظامی، خسرو و شیرین
-
حرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار ۲. حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو ۳. معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه ۴. پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال ۵. پردگیان، پردهنشینان ۶. پیرامون، گرداگرد
-
ماه رخسار
لغتنامه دهخدا
ماه رخسار.[ رُ ] (ص مرکب ) ماهرخ . (ناظم الاطباء) : به مشکو در نبود آن ماه رخسارمع القصه به قصر آمد دگربار. نظامی .سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری . سعدی .ماه رخساری معنبرزلف را ماند که اوسر برآرد هر شبی از جیب شمعی پیرهن . سلمان ساوجی .و...