ماه رخسار.[ رُ ] (ص مرکب ) ماهرخ . (ناظم الاطباء) :
به مشکو در نبود آن ماه رخسار
مع القصه به قصر آمد دگربار.
سرورفتاری صنوبرقامتی
ماه رخساری ملایک منظری .
ماه رخساری معنبرزلف را ماند که او
سر برآرد هر شبی از جیب شمعی پیرهن .
و رجوع به ماهرو و ماهرخ شود.