کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشمول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشمول
/mašmul/
معنی
۱. فراگرفتهشده؛ دربرگرفتهشده؛ احاطهشده.
۲. جزء حکم یا گروهی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شمول، فراگیر
۲. سرباز
۳. سن سربازی
دیکشنری
eligible
-
جستوجوی دقیق
-
مشمول
واژگان مترادف و متضاد
۱. شمول، فراگیر ۲. سرباز ۳. سن سربازی
-
مشمول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - فراگرفته شده ، شامل شده . 2 - کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده .
-
مشمول
لغتنامه دهخدا
مشمول . [ م َ] (ع ص ) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادشمال خورده . (از اقرب الموارد). غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده باشد. و نیز کسی که باد شمال به آن رسیده باشد. ج ، مشمولون . (ناظم الاطباء). شراب و آب ایاز...
-
مشمول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mašmul ۱. فراگرفتهشده؛ دربرگرفتهشده؛ احاطهشده.۲. جزء حکم یا گروهی.
-
مشمول
دیکشنری فارسی به عربی
شامل , مسوول قانونيا
-
واژههای مشابه
-
مشمول شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دربرگرفتن، شامل شدن ۲. به سن سربازیرسیدن، سرباز شدن
-
مشمول کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ورط
-
مشمول نکردن
دیکشنری فارسی به عربی
ماعدا
-
مشمول تبعید
دیکشنری فارسی به عربی
الجاضع للنفي
-
مشمول گردانید
دیکشنری فارسی به عربی
أخْضَعَ
-
مشمول نظام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مجند
-
مشمول مرور زمان شدن
دیکشنری فارسی به عربی
خطا
-
مشمول (چیزی) گردانیدن
دیکشنری فارسی به عربی
أخْضاعٌ