کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسیح شاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسیح شاهی
لغتنامه دهخدا
مسیح شاهی . [ م َ ح ِ ] (اِخ ) تیره ای از قسمت چرام که یکی از اقسام چهار بنیجه ٔ ایل جاکی کوه گیلویه ٔ فارس است . رجوع به چَرام شود.
-
واژههای مشابه
-
مسيح
دیکشنری عربی به فارسی
مسيح , عيسي
-
مَسِيحُ
فرهنگ واژگان قرآن
لقب حضرت عیسی بن مریم علی نبینا و علیه السلام (مسيح به معناي ممسوح (مسح شده)است و اگر آن جناب را به اين نام ناميدند ، به اين مناسبت بوده که آن جناب ممسوح به يمن و برکت و ياممسوح به تطهير از گناهان بوده و يا با روغن زيتون تبرک شده ممسوح گشته ، چون ان...
-
عید مسیح
لغتنامه دهخدا
عید مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) روز مخصوص نصاری که در آن روز مائده بر حضرت عیسی علیه السلام نازل شد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
کله مسیح
لغتنامه دهخدا
کله مسیح . [ ک َل ْ ل ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشیان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
همسایه ٔ مسیح
لغتنامه دهخدا
همسایه ٔ مسیح . [ هََ ی َ / ی ِ ی ِ م َ ] (اِخ ) کنایه از آفتاب عالم تاب است ، چه هر دو در فلک چهارم می باشند. (برهان ).
-
رواق مسیح
لغتنامه دهخدا
رواق مسیح . [ رِ ق ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از فلک چهارم . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). چه بر طبق افسانه های مذهبی وی بدانجا صعود کرده است .
-
مسیح الدمشقی
لغتنامه دهخدا
مسیح الدمشقی . [ م َ حُدْ دِ م َ / دَ م ِ ] (اِخ ) مسیح دمشقی . طبیب ، مکنی به ابوالحسن . (ابن الندیم از یادداشت مرحوم دهخدا). طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت آرد، از جمله در کلمات «حرمل » و «حنظل » و «اقحوان » و کتبی نیز داشته است . (...
-
مسیح دمشقی
لغتنامه دهخدا
مسیح دمشقی . [ م َ ح ِدِ م َ / دَ م ِ ] (اِخ ) رجوع به مسیح الدمشقی شود.
-
مسیح کاشانی
لغتنامه دهخدا
مسیح کاشانی . [م َ ح ِ ] (اِخ ) رکن الدین مسعود. رجوع به مسیح شود.
-
باد مسیح
لغتنامه دهخدا
باد مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) بادمسیحا. کنایه از نفس عیسی علیه السلام است که مرده رازنده میکرد. (برهان ). کنایه از دم مسیح که اموات راحیات می بخشید. (غیاث ). کنایه از نفس عیسی علیه السلام است و آن معجزه ای بود که مرده را زنده میکرد. (هفت قلزم ). بمعنی...
-
دار مسیح
لغتنامه دهخدا
دار مسیح . [ رِ م َ ] (اِخ ) چوبی که مسیح پیامبر را بر آن مصلوب کردند. چلیپای ترسایان . رجوع به دار عیسی شود.
-
مسیح وار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [معرب. فارسی] ‹مسیحاوار› masihvār مانند حضرت عیسی.
-
کله مسیح
واژهنامه آزاد
کله مسیح جزو استان اصفهان لنجان شهر زاینده رود است؛ یکی از محله های شهر زاینده رود.