کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسیح
معنی
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که با روغن مقدس مسح شده باشد. 2 - مرد بسیار سفر. 3 - (اِ.) نام حضرت عیسی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسیح
فرهنگ نامها
(تلفظ: masih) (= عیسی) (در اعلام) لقب حضرت عیسی (ع) که به قولی به معنی ' دوست و بسیار پیمایش کنندهی زمین ' است ؛ (در قاموس کتاب مقدس آمده عیسی ملقب به مسیح است زیرا که از برای خدمت به خدا معین و قرار داده شده است).
-
مسیح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که با روغن مقدس مسح شده باشد. 2 - مرد بسیار سفر. 3 - (اِ.) نام حضرت عیسی .
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (اِخ ) ابن الحکم . نام طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت آرد از جمله در کلمات «عرعر» و «شونیز» و «دیاقود». (یادداشت مرحوم دهخدا). مسیح بن حکم به زمان عباسیان بود. او راست : کتاب «کناش ». (از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی از...
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (اِخ ) لقبی است که درتورات به کوروش پادشاه هخامنشی داده شده است . (از کتاب اشعیای نبی ج 1 ص 45 از یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (اِخ ) مسیح کاشانی . رکن الدین مسعودبن نظام الدین علی . از شعرای دوره ٔ صفوی است و اجدادش از شیراز به کاشان رفته اند. این شعر از اوست :گر فلک یک صبحدم با من گران باشد سرش شام بیرون میروم چون آفتاب از کشورش .(از آتشکده ٔ آذر ص 259) (ریا...
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ) بدان جهت که متبرک آفریده شده . (ناظم الاطباء).لقب حضرت عیسی علیه السلام ، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند. (آنندراج ) (غیاث ). عیسی علیه السلام . (دهار). لقب حضرت عیسی ا...
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (اِخ ) نام دجال بدان جهت که شوم و نافرجام است یا نیمه ٔ روی آن ممسوح که چشم و ابرو ندارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مِسّیح . (منتهی الارب ). لقب دجال بدان جهت که دروغگوی است و یک چشم و یک ابرو ندارد. (آنندراج ) (غیاث ). دجال . (ده...
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مرد بسیارجماع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردی کثیرالجماع . (دهار). || مرد ممسوح نیم روی که چشم و ابرو نداشته باشد. (ناظم الاطباء). آن که یک چشم و یک ابرو نداشته باشد. (آنندراج ) (غیاث ) (دهار). نیمه روی ساده و مالیده ٔ...
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م َ ی َ ] (ع اِ) ج ، مَسایح . جای سیاحت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م ِس ْ سی ] (اِخ ) نام دجال . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به دجال و مَسیح شود.
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م ِس ْ سی ] (ع ص ) مرد بسیار سیر و سفر. (منتهی الارب ). مَسیح . بسیار پیماینده و بسیار سفرکننده .(ناظم الاطباء). و رجوع به مسیح در همین معنی شود.
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح . [ م ُ س َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) گلیم مخطط. || ملخ خجک دار. || راه فراخ که راههای کوچک در خود ظاهر و روشن داشته باشد. || گورخر بدان جهت که خط فاصل میان پهلو و شکم دارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مسیح
لغتنامه دهخدا
مسیح .[ م َ ] (اِخ ) نام طبیب یا گیاه شناسی که ابن البیطار در مفرداتش از او نقل کند از جمله در کلمه ٔ بنفسج .
-
مسیح
دیکشنری فارسی به عربی
مسيح
-
مسیح
واژهنامه آزاد
(پهلوی) مَسیها.