کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسکوک
/maskuk/
معنی
۱. ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است: طلای مسکوک.
۲. (اسم) سکه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پول، سکه
۲. سکهزده
دیکشنری
coin, coinage, mintage, money
-
جستوجوی دقیق
-
مسکوک
واژگان مترادف و متضاد
۱. پول، سکه ۲. سکهزده
-
مسکوک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) سکه زده ، پول فلزی . ج . مسکوکات .
-
مسکوک
لغتنامه دهخدا
مسکوک . [ م َ ] (ع ص ) سکه زده شده . (آنندراج ). سکه زده . مضروب (زر یا سیم ): زر مسکوک . فضه ٔ مسکوک . سیم مسکوک : معیرالممالک یک دانگ از وزن عباسی را کم نموده ، عباسی را شش دانگ مسکوک ... نموده . (تذکرة الملوک ص 23). طلا، مسکوک از قرار مثقالی پنجاه...
-
مسکوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maskuk ۱. ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است: طلای مسکوک.۲. (اسم) سکه.
-
مسکوک
دیکشنری فارسی به عربی
مال
-
واژههای مشابه
-
مسکوک ده سنتی(امریکایی)
دیکشنری فارسی به عربی
دائم
-
واحد مسکوک طلا ی انگلیسی
دیکشنری فارسی به عربی
باون
-
جستوجو در متن
-
muircock
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسکوک
-
numismatics
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خزانه داری، مسکوک شناسی، مدال شناسی
-
dimes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dimes، مسکوک ده سنتی
-
ducat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوکات، مسکوک طلای قدیمی
-
pfennige
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pfennige، مسکوک مسی المانی
-
دائم
دیکشنری عربی به فارسی
مسکوک ده سنتي(امريکايي)