کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستفاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستفاد
/mostafād/
معنی
۱. استفادهشده؛ برگرفته.
۲. [قدیمی] بهدستآمده؛ حاصلشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده
۲. سودرسان، فایدهرسان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستفاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده ۲. سودرسان، فایدهرسان
-
مستفاد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِمف .) استفاده شده ، گرفته شده .
-
مستفاد
لغتنامه دهخدا
مستفاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استفادة. فایده گرفته شده و آنچه بطریق فایده حاصل شده باشد. (غیاث )(آنندراج ). فائده گرفته . سودبرده . منتفع گرفته شده . حاصل شده . رجوع به استفادة شود. || مقصود ومراد و خواهش . (ناظم الاطباء). مفاد. معنی . مدل...
-
مستفاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostafād ۱. استفادهشده؛ برگرفته.۲. [قدیمی] بهدستآمده؛ حاصلشده.
-
واژههای مشابه
-
مستفاد شدن
واژگان مترادف و متضاد
استنباط شدن، دریافت شدن، برگرفته شدن، درک شدن، مفهوم شدن
-
جستوجو در متن
-
بالمستفاد
لغتنامه دهخدا
بالمستفاد. [ بِل ْ م ُ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مستفاد) آنچه که مستدرک شود. آنچه مفهوم شود. و رجوع به مستفاد شود.
-
مفاد
لغتنامه دهخدا
مفاد. [ م ُ ] (ع اِ) معنی . مفهوم . مضمون . مدلول . مستفاد. فحوی . مقصود. منظور. مراد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حی کرده
لغتنامه دهخدا
حی کرده . [ ح َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) احاطه کرده و در قید درآورده و گرفتار ساخته و این معنی از معنی جمع کردن و فروگرفتن مستفاد است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
هدهدی
لغتنامه دهخدا
هدهدی . [ هَُ هَُ ] (حامص ) هدهد بودن . و به کنایت کار هدهد سلیمان انجام دادن . قاصدی و پیام آوری از آن مستفاد شود : هم جم و هم محمدی کرده به خدمت درت روح و سروش آسمان هدهدی و کبوتری . خاقانی .رجوع به هدهد شود.
-
راحاب
لغتنامه دهخدا
راحاب . (اِخ ) زن اریحائی که به راحاب زانیه مشهور بود و چنانکه از کتاب مقدس مستفاد میشود وی خبر قوم اسرائیل را شنید و دانست که خداوند همواره با ایشان است و عمل ایشان را کامیاب خواهد داشت . (از قاموس کتاب مقدس ص 404).
-
افراته
لغتنامه دهخدا
افراته . [ اِ ت َ ] (اِخ ) نام قدیم بیت اللحم واقع در فلسطین است . (از قاموس الاعلام ترکی ). اسم سابق بیت اللحم بود. ازسفر اول تواریخ مستفاد میشود که افراته اسم مردی بود که بیت اللحم را برپا کرد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
حرکت قسری
لغتنامه دهخدا
حرکت قسری . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر حرکت طبیعی و حرکت ارادی . حرکتی که مبداء آن بسبب میل مستفاد از خارج بود، مانند حرکت سنگی که از پائین به بالا اندازند. (تعریفات جرجانی ) (دستورالعلماء).
-
کلک پیرا
لغتنامه دهخدا
کلک پیرا. [ ک ِ ] (نف مرکب ) ظاهر آن است که عبارت از نویسنده باشد لیکن از بیت ملاطغرا بمعنی کلک فروش مستفاد می شود. (آنندراج ). کاتب و نویسنده و خوشنویس و قلم فروش . (ناظم الاطباء) : اگر کلک پیرا نمی شد پدیدعطارد قلم از کجا می خرید.ملاطغرا (از آنندرا...