کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسافات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
telephotography
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلوزیون، عکسبرداری از مسافات دور
-
تصوير بعدي
دیکشنری عربی به فارسی
عکسبرداري از مسافات دور
-
مقرب
دیکشنری عربی به فارسی
عکسبرداري از مسافات دور
-
telephoto
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تله فوتو، دستگاه مخابره عکس از مسافات دور
-
ملاح
دیکشنری عربی به فارسی
باربرلنگرگاه بندر , وابسته به مسافات دور , کشتيران , دريانورد , هدايت گر
-
telecommunication
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتباطات مخابراتی، ارتباط دور برد، مخابرات تلفنی وغیره از مسافات دور
-
بنکامات
لغتنامه دهخدا
بنکامات . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بنکام . پنگان . رجوع به بَنگان شود.- علم البنکامات ؛ علمی است که در آن از کیفیت ساعات و زمان و وسایل آن سخن رود و موضوع آن حرکات مخصوص در اجسام مخصوص است که با قطع مسافات مخصوص منقضی میگردد و فائده ٔ آن دانستن اوقات نماز...
-
اصفهانک
لغتنامه دهخدا
اصفهانک . [ اِ ف َ ن َ ] (اِخ ) دیه اصفهانک در سه فرسنگی اصفهان واقع بود. حمداﷲ مستوفی در فصل «در ذکر مسافات طرق » آرد: از اصفهان تا دیه اصفهانک سه فرسنگ ، ازو تا دیه مهیار که سرحد ملک فارس است پنج فرسنگ ... (از نزهةالقلوب چ لیدن مقاله ٔ 3 ص 184). و ...
-
دواکردن
لغتنامه دهخدا
دواکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شفاء. مسافات . (منتهی الارب ). علاج کردن . مداوا کردن . بهبود بخشیدن . درمان کردن . شفا دادن . مداوات . معالجه کردن . اُساوه . اُساوت . دارو کردن . (یادداشت مؤلف ) : هر که مر او را کند او دردمندکرد نداند به جهان کس...
-
مقیاس
لغتنامه دهخدا
مقیاس . [ م ِق ْ ] (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقدار و اندازه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ملاک . معیار : ترا ندهند هرچ از بهر تو نیست به هر کار این سخن را دار مقیاس . سنائی (دیوان چ مصفا ص 172).باقی درهای جان و اختران هم بر ...
-
قصب الجیب
لغتنامه دهخدا
قصب الجیب . [ ق َ ص َ بُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) قصب الجب . قصب الحبیب . قسب الجیب . قصب انجیر. گوته شاعر آلمانی در یکی از اشعارش بدین مضمون :آگاه باش باید خامه ای پدید آید که در جهان شیرینی را بپراکند، و کاش قلم من همه ٔ زیبایی ها را می پراکند!از عبار...
-
مداین
لغتنامه دهخدا
مداین . [ م َ ی ِ ] (اِخ ) شهرکی است برمشرق دجله و مقر خسروان بوده است و اندر وی یکی ایوانی است که ایوان کسری خوانند و گویند که هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان . و این شهرکی بزرگ بود و با آبادانی و آبادانی وی به بغداد بردند. (حدود العالم ). نام...
-
اصطخری
لغتنامه دهخدا
اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری فارسی که وی را کرخی نیز میگفتند. در اصطخر پرورش یافت و پس از آموختن دانش به تحقیق در علم جغرافیا پرداخت و بسی از مسائل مربوط به شهرها و بلاد گوناگون را گرد آورد و این دلبستگی وی را به سیر و سی...
-
دماوند
لغتنامه دهخدا
دماوند. [ دَ وَ ] (اِخ )کوهی بسیار مرتفع از سلسله جبال البرز که همیشه از برف پوشیده شده و واقع است مابین طبرستان و ری . (ناظم الاطباء). نام کوهی به حدود ری . (شرفنامه ٔ منیری ). نام کوهی که گویند ضحاک را در آن محبوس کردند. (از آنندراج ) (از برهان ). ...
-
عقاب
لغتنامه دهخدا
عقاب . [ ع ُ ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ). مرغ شکاری سیاه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن را کاسر نامد. و گویند عقاب «سیّد» پرندگان است و نسر «عریف » آنها. عقاب را «خداریة» نیز نامن...