کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرئی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مرئیّ] mar'i چیزی که دیده میشود؛ نمایان؛ پدیدار.
-
جستوجو در متن
-
چراگاه
دیکشنری فارسی به عربی
مرعي
-
گیاه وعلق قصیل
دیکشنری فارسی به عربی
مرعي
-
چرانیدن
دیکشنری فارسی به عربی
مرعي
-
چریدن در
دیکشنری فارسی به عربی
مرعي
-
تغذیه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
غذاء , مرعي
-
مرتع
دیکشنری فارسی به عربی
متنزه , مرعي
-
مراعی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ مرعی .
-
مرعاة
لغتنامه دهخدا
مرعاة. [ م َ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرعی . علفخوار. محل چرانیدن . ج ، مَراعی ، مراع . (از لاروس عربی ). و رجوع به مرعی شود.
-
مرعیة
لغتنامه دهخدا
مرعیة. [ م َ عی ی َ ] (ع ص ) مرعیه . تأنیث مَرعی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رعی و رعایة. رجوع به مرعی و رعی و رعایة شود. || قابل توجه و قابل پاس داشتن . (ناظم الاطباء).- مصالح مرعیه ؛ کارهای قابل توجه . (ناظم الاطباء).
-
چراستان
لغتنامه دهخدا
چراستان . [ چ َ س ِ ] (اِ مرکب ) مرتع. مرج . (مهذب الاسماء). مرعی . چراگاه . جای چریدن .
-
مرعا
لغتنامه دهخدا
مرعا. [ م َ ] (ع اِ) مرعاة. مرعی . چراگاه . رجوع به مرعی شود : از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون همت زنه پرده برون دل هشت مرعا داشته . خاقانی .میش مشغول است در مرعای خویش لیک چوپان واقف است از حال میش . مولوی .دست اندازیم چون اسبان سپس در دویدن ...
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (ع اِ) گیاه . عشب . علف که چهاروا و بهائم خورد. آنچه از زمین روید. سبزه . || چراگاه . مَرعی ̍. مرتع. گیاه زار. چمن .
-
ذریحی
لغتنامه دهخدا
ذریحی . [ ذَ حی ی ] (ع اِ) مادّه ٔ عامله ٔ قوی که از حشره ٔ ذروح (ذراریح ) گیرند و از آن مشمع سازند. و این ماده را در طب نیز بکار برندلکن باید در استعمال آن نهایت احتیاط مرعی داشت چه ماده ای سخت خطرناک است .
-
مقشم
لغتنامه دهخدا
مقشم . [ م َ ش َ ] (ع اِ) چراگاه و گویند: اصابت الابل منه مقشما؛ ای مرعی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چراگاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).