کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرعز
لغتنامه دهخدا
مرعز. [ م ِ ع ِزز / م َ ع ِزز / م َ ع َ / م ِ ع ِ ] (ع اِ) مویهای ریزه ٔ بن پشم گوسپند و بز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم نرم با تارهای دراز. (داود ضریر انطاکی ). پشم بز. (تفلیسی ). پَت ، و آن پشم ریز موی بز است . کرک که از زیر موی بز گیر...
-
واژههای همآوا
-
مراز
لغتنامه دهخدا
مراز. [ م َ ] (ع اِ) پستان . (منتهی الارب ). ثدی . (متن اللغة). || یقال هو خفیف المراز و المرازة؛ وقتی که بیازماید آن را تا ثقل وی معلوم کند. (از منتهی الارب ).
-
مراض
لغتنامه دهخدا
مراض . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مریض . (منتهی الارب ). رجوع به مریض شود.
-
مراض
لغتنامه دهخدا
مراض . [ م ُ ] (ع اِ) بیماری ای است مهلک ثمار را. (منتهی الارب ). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. (از متن اللغة). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. (ناظم الاطباء).
-
مراض
لغتنامه دهخدا
مراض . [م َ ] (ع اِ) صلابتی که در اسفل زمین نرم باشد که آب را گیرد. ج ، مرائض و مراضات . (منتهی الارب ). || ج ِ مریضة. (متن اللغة). رجوع به مریضه شود. || ج ِ مریض . (ناظم الاطباء). رجوع به مریض شود.
-
جستوجو در متن
-
بزپشم
لغتنامه دهخدا
بزپشم . [ ب ُ پ َ ] (اِ مرکب ) مقابل بزموی است که بعربی شِعار گویند. بزوشم . مرعز. مرعزا. مرعزاء. مرعزی .(یادداشت بخط دهخدا): ما له سبد و لا لبد؛ نیست او را بزموی و بزپشم . (مهذب الاسماء از یادداشت دهخدا).
-
مرعزاء
لغتنامه دهخدا
مرعزاء. [ م ِ ع ِ /م َ ع ِ ] (ع اِ) به معنی مرعز است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم بز. (دهار). رجوع به مرعز شود. به لغت عرب پشم را در انسان و غیر انسان «شعر» و در گوسفند «صوف » و در شتر و ددگان «وبر» و در بز «مرعزاء» و در درازگوش «عفاء» ...
-
بزوشم
لغتنامه دهخدا
بزوشم . [ ب ُزْ وَ ] (اِ مرکب ) پشم بز. (ناظم الاطباء) (مجمعالفرس ). و در فرهنگ بزشم آورده [ بحذف واو، بوزن گذشت ] بمعنی پشم نرمی که در تحت موی بز می باشد و این بیت شیخ سعدی را مثال آورده : یارم ز سفر آمد دیدم که بزشم آوردچون نیک نگه کردم میش آمدو پش...
-
مرعزی
لغتنامه دهخدا
مرعزی . [ م ِ ع ِ زا / م َع ِ زا / م ِ ع ِزْ زا / م َ ع ِزْ زا ] (ع اِ) به معنی مرعز است که پشم بز باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مرعز شود. و بُزیون و سندس را از مرعزی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرحوم دهخدا در دو بیت زیرین از نا...
-
پت
لغتنامه دهخدا
پت . [ پ َ ] (اِ) آهار. آهار جولاهان . و آن چیزی باشد که در جامه مالند تا باریک شود و صیقل گیرد. (لغت نامه ٔ اسدی ). آهار که بر جامه دهند. و غالباً آن لعابی است از کتیرا یا نشاسته یا صمغ و یا لعاب خطمی و جز آن که جامه یا کاغذ و امثال آن بدان آغارند ت...
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در کتاب قاموس مقدس آمده است که در میان قوم یهود پشم بجهت لباس بسیار معمول بود و پشم دمشق در ...