کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردمکتنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
mydriatic
گشادکنندۀ مردمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] عامل یا دارویی که مردمک را گشاد میکند
-
گشادی مردمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← مردمکگشادی
-
artificial pupil
مردمک بازساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مردمکی که با عمل عنبیهبرداری بازسازی شده است
-
fixed pupil
مردمک ثابت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مردمکی که در برابر تغییرات شدت نور واکنش نشان نمیدهد
-
exit pupil
مردمک خروجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] تصویر دهانهبند (aperture stop) یک سامانۀ نوری در فضای تصویر
-
mydriasis
مردمکگشادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] گشاد شدن مردمک در هنگام تاریکی یا مرگ یا در نتیجۀ مصرف بعضی از داروها متـ . گشادی مردمک
-
entrance pupil
مردمک ورودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] تصویر دهانهبند (aperture stop) یک سامانۀ نوری در فضای شیء
-
مردمک ده
لغتنامه دهخدا
مردمک ده . [ م َ دُ م َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ لاهیجان . در 3هزارگزی شمال آستانه و در جلگه مرطوب معتدل هوائی واقع و دارای 197 تن سکنه است . آبش از چاه .محصولش ابریشم ، سیب ، بادام زمینی ، کنف ، صیفی و شغل مردمش زراعت است...
-
pupillary reflex, whyts's reflex, light reflex, photopupil reflex
بازتاب مردمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تغییر اندازۀ مردمک برحسب مقدار نوری که به چشم وارد میشود
-
مردمک چشم
دیکشنری فارسی به عربی
تفاح , تلميذ , لولوة
-
مردمک چشک
دیکشنری فارسی به عربی
مقلة العين
-
نفس تنگی
لغتنامه دهخدا
نفس تنگی . [ ن َ ف َ ت َ] (حامص مرکب ) بیماری ضیق النفس . (ناظم الاطباء). عسرالنفس . تنگی نفس . ضیق النفس . (یادداشت مؤلف ). آسم .
-
تنگی نفس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← دُشدمی
-
دست تنگی
لغتنامه دهخدا
دست تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دست تنگ . عسرت . اعسار. ضیق معاش . تنگدستی . درویشی . فقر و مسکنت . سختی معیشت : نقل است که در مرض موت بودی و یکی درآمد و از دست تنگی روزگار شکایت کرد، پیراهن بدو داد. (تذکرة الاولیاء عطار). از دهر مخالف ...
-
دهان تنگی
لغتنامه دهخدا
دهان تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت دهان تنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دهان تنگ شود.