کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرع
لغتنامه دهخدا
مرع . [ م َ رِ ] (ع ص ) مرد چراگاه جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خصب . (از اقرب الموارد).
-
مرع
لغتنامه دهخدا
مرع . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُرعَة و مُرَعة. (منتهی الارب ). مُرَع . (اقرب الموارد). رجوع به مرعة شود.
-
مرع
لغتنامه دهخدا
مرع . [ م ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ مُرعة یا مُرَعة. (اقرب الموارد). مُرع . (منتهی الارب ). رجوع به مرعة شود.
-
مَرْءُ
فرهنگ واژگان قرآن
شخص
-
جستوجو در متن
-
مرئیة
لغتنامه دهخدا
مرئیة. [ م َ ی َ ] (ع ص ) مُرء. ماده شتر که اثر باران بر پستانش دیده شود. (منتهی الارب ).
-
مری
لغتنامه دهخدا
مری ٔ. [ م ُ رَی ْءْ ] (ع اِمصغر) مصغر مرء. (اقرب الموارد). مرد کوچک و خرد.
-
المرء یعجز لاالمحالة
لغتنامه دهخدا
المرء یعجز لاالمحالة. [ اَ م َ ءُ ی َ ج ِ زُ لَل ْ م َ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مرد درماند نه چاره . رجوع به مرء شود.
-
مرائة
لغتنامه دهخدا
مرائة. [ م َ ءَ ] (ع مص ) گوارنده شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). گوارا شدن طعام . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرء. (متن اللغة). || خوش هوا گردیدن زمین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مرئی
لغتنامه دهخدا
مرئی . [ م َ ئی ی ] (ع اِ) انسانیت . مردی . (ناظم الاطباء). رجوع به مرء شود. || (ص نسبی ) منسوب به امروءالقیس نام امروءالقیس بن حجر که نسبت بدان مرقسی است . (یادداشت مؤلف ).
-
مراء
لغتنامه دهخدا
مراء. [ م ِ ] (ع مص ) با کسی ستهیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88) (دستورالاخوان ). جدال و ستیزه کرده .(غیاث اللغات ). پیکار نمودن با کسی . جدال کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مجادله کردن و پا فشردن . (از متن اللغة). مجادله کردن . منازعه کردن ....
-
مرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. شخص، انسان، بشر ۲. زوج، شوهر، همسر ۳. فحل، نر، نرینه ۴. جوانمرد، غیور ۵. رجل، مرء ≠ انثی، زن ۶. اهل، شایسته، لایق ≠ نااهل، نالایق ۷. جسور، جراتمند ۸. دلیر، شجاع، مبارز ۹. گرد، پهلوان، قهرمان ۱۰. حریف
-
رجلة
لغتنامه دهخدا
رجلة. [ رَج ُ ل َ ] (ع اِ) مؤنث رَجُل . (ناظم الاطباء). زن ، خلاف مرد، یقال : کانت عایشة رضی اﷲعنها رجلةالراء. (منتهی الارب ). مؤنث رجل ، مانند مرء و مرءة. (از اقرب الموارد). || زن مردمانند که کارهای مردانه کند. (ناظم الاطباء). زن . ج ، رَجُلات . (...
-
مراءة
لغتنامه دهخدا
مراءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). تأنیث مرء است و جمع آن بر غیر لفظ اصلی می شود: نساء. (از متن اللغة). || (اِخ ) گاه در تاریخ از مراءة مراد کلئوپاترا است . رجوع به اسرائیل اسقف شود. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) گوارائی طعام...
-
تمییز
لغتنامه دهخدا
تمییز. [ ت َ ] (ع مص ) جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به دو یای تحتانی ... بمعنی جدا کردن . مأخوذ از میز بالفتح . اما فارسیان یک «یا» را بنا بر تخفیف حذف کنند و تمیز ب...
-
آل نصر
لغتنامه دهخدا
آل نصر. [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) آل لخم . آل عمروبن عدی . ملوک حیره . مناذره . سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکومت آنان شهر حیره نزدیک کوفه بوده ... سرسلسله ٔ آنها عمروبن عدی بن نصر معاصر با اردشیربابکان...