کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذاکیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذاکیر
لغتنامه دهخدا
مذاکیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ذَکَر، به معنی نره و آلت رجولیت . آلات مردی : و ناف و معده و مذاکیر و حوالی آن بدین روغن ها چرب کنند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
جستوجو در متن
-
جزاجز
لغتنامه دهخدا
جزاجز. [ ج َ ج ِ ] (ع اِ) کیر و خایه ها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آلات ذکورة (مذاکیر). (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
عمارین
لغتنامه دهخدا
عمارین . [ ] (اِخ ) ابن عجلان . نام یکی از عشایر جبارات در بیرالسبع است . این عشیره دارای هشتادویک خانوار و 622 تن جمعیت است . به افخاذ ذیل تقسیم میشود: فوایدة، رویتبیة، مذاکیر، حلیسات . (از معجم قبائل العرب از القضاء بین البدو تألیف عارف ص 31، و تا...
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) ضدّ انثی . و جمع آن ذکور است . و عضو مخصوص را نیز نامند و جمع آن مذاکیر است . و این جمع برخلاف قیاس می باشد. || (ص ) قوی . شجاع . شهم . || ابی ّالأنف . || مطر ذکر؛ بارانی شدید. وابل . || ذکر از قول ؛ گفتار صلب و متین و همچنین ...
-
مذکار
لغتنامه دهخدا
مذکار. [ م ِ ] (ع ص ) آن زن که همه بچه ٔ نر زاید. (مهذب الاسماء). نرزاینده . (دستورالاخوان ). زن که همه پسر زاید و عادتش پسر زادن باشد. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). و کذلک الرجل . (از اقرب الموارد). مرد و زنی که همیشه از او پسر حاصل شود. (فرهنگ خطی...
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) عوف . شرم مرد. عورت مرد. ایر. نره . حمدان . آلت . آلت مردی . آلت رجولیت . آلت تناسل . شرم اندام مرد. خرزه . نیمور. چک . چوک . چل . چُر. قضیب . الف کوفی . الف کوفیان . لند. مالکانه . نکانه . سختو. شنگه . وشنگه . گردکان . شنگ . ا...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ع ص ، اِ) مانند. مثل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب ). ج ، اشباه . (از اقرب الموارد) : تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین ، پند. فرخی .خوی...