کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدهوش شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدهوش شدن
مترادف و متضاد
۱. بیخویشتن شدن، بیخود شدن، محو شدن
۲. بیهوش شدن، از هوش رفتن ≠ به هوش آمدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدهوش شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخویشتن شدن، بیخود شدن، محو شدن ۲. بیهوش شدن، از هوش رفتن ≠ به هوش آمدن
-
واژههای مشابه
-
مدهوش کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حیران کردن، حیرتزده کردن ۲. مجذوب کردن
-
اغاز() مدهوش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مدخل
-
مست و مدهوش
فرهنگ گنجواژه
سیاه مست.
-
نژند و مدهوش
فرهنگ گنجواژه
افتاده و ضعیف.
-
جستوجو در متن
-
محو شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از بینرفتن، زدوده شدن، زایل شدن، معدوم شدن، منهدم شدن، زوال یافتن ۲. مدهوش شدن ۳. مجذوب شدن ۴. غرقه گشتن، غرق شدن
-
مست شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرمستشدن، سرخوش شدن، نشئه شدن ۲. بیخودگشتن، از خودبیخود شدن، مجذوب شدن ۳. مدهوش شدن، بیهوش شدن ۴. مغرور گشتن، غره شدن ۵. هیجانزده شدن
-
عتاه
لغتنامه دهخدا
عتاه . [ ع ُ ] (ع مص ) سبک عقل گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقص عقل شدن . (اقرب الموارد). || مدهوش گشتن و رفتن خرد. (منتهی الارب )(آنندراج ). مدهوش گشتن . (منتهی الارب ). || مدهوش شدن بدون زوال عقل . (اقرب الموارد). || آزمند علم گردیدن و حریص...
-
حال آمدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاق شدن، فربه شدن ≠ لاغر شدن ۲. به شدن، بهبود یافتن، سرحال آمدن ۳. هوش آمدن، از حالت اغمابیرون آمدن، نیرو گرفتن، انرژی یافتن، بانشاطشدن ≠ مدهوش شدن، از هوش رفتن
-
ز خود شدن
لغتنامه دهخدا
ز خودشدن . [ زِ خوَدْ / خُدْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیخود و بیهوش شدن . (ناظم الاطباء). از خود شدن . بیخبر و بیهوش شدن . (رشیدی ). بیهوش شدن . از خود رفتن و مدهوش گشتن و بیحس شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به از خود شدن و از خود رفتن شود.
-
بیخود گشتن
لغتنامه دهخدا
بیخود گشتن . [ خوَدْ / خُدْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بیخود شدن . مدهوش شدن . از حال رفتن . سست شدن : امیر از خنده بیخود گشت و گفت ... (گلستان ). و رجوع به بیخود و بیخود شدن شود.
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ناگهان ترسناک گشتن ، پس قدرت حرکت نماندن . متحیر و سرگشته گردیدن و لرزیدن پای . (از منتهی الارب ). مدهوش شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غافلگیر کردن ترس کسی را، و از دست دادن قدرت پس و پیش رفتن ، و گویند مبهوت و...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع مص ) حیران کردن . (ترجمان القرآن ). متحیر و سرگشته شدن . (از اقرب الموارد). متحیر ماندن . قال اﷲ تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ لایهدی القوم الظالمین . (منتهی الارب ). مدهوش شدن و تحیر نمودن و منقطع گردیدن و هو الافصح . قوله تعالی : فبهت ...