کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدلج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای تهی کردن دلواز حوض و جز آن . (منتهی الارب ). مدلجة. موضعی که ماتح [ آبکش ] در آن بین چاه و حوض تردد کند. (از متن اللغة). || کناس الظبی ؛ خوابگاه آهو و هو المدلجة. (از متن اللغة). رجوع به دولج و مدلجة شود.
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن مرةبن عبد مناةبن کنانة، جدی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 79 و مآخذ مذکور در آن کتاب شود.
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج . [ م ُدْ دَ ل ِ ] (ع ص )به آخر شب رونده . (آنندراج ). آنکه در آخر شب به جایی می رود. (ناظم الاطباء): ادّلجوا؛ ساروا من آخر اللیل . (متن اللغة). نعت است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج .[ م ُ ل ِ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ). قنفذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة). || (ص ) به اول شب رونده . (آنندراج ). آنکه در اول شب بجائی می رود. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
-
جستوجو در متن
-
مدلجة
لغتنامه دهخدا
مدلجة. [ م َ ل َ ج َ ] (ع اِ) خانه ٔ وحش و سبع. (منتهی الارب ). کناس الظبی . مدلج . (متن اللغة). آرامگاه وحوش . (از اقرب الموارد). رجوع به مدلج شود. || ما بین چاه آب و حوض . مدلج . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مَدلَج شود. || جای تهی کردن...
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن مجزّزبن أعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج . رجوع به علقمه ٔ مدلجی شود.
-
علقمه ٔ کنانی
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ کنانی . [ ع َ ق َم َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن مُجزِّزبن اعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج . رجوع به علقمه ٔ مدلجی شود.
-
الیاس
لغتنامه دهخدا
الیاس .[ اِل ْ ] (اِخ ) (افندی ) بارون مدلج . او راست : کتاب «التربیة» که از فرانسوی تلخیص کرده و به سال 1902م .در مصر به چاپ رسانیده است . (از معجم المطبوعات ).
-
سکاسته
لغتنامه دهخدا
سکاسته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) به معنی زکاسه و آن خارپشتی باشد که خارهای خود را مانند تیر اندازد و به عربی مدلج گویند. (برهان ) (جهانگیری ). خارپشت . (آنندراج ).مصحف رکاسه . رجوع به سکاسه و سکاشه و سکاشته شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حرملة المدلجی . گفته اند که او و پدر و جدش را صحبت پیغمبر دست داده است . بغوی میگوید: نمیدانم او را صحبتی بوده است یا نه . ابن مندة صحابت او را صحیح ندانسته است . ابن ابی عاصم و جماعتی نام او را ذکر نموده و از طریق سج...
-
غزوه ٔ ذی العشیرة
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ ذی العشیرة. [ غ َزْ وَ ی ِ ذِل ْ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ عشیره . پس از غزوه ٔ بدرالاولی یا سفوان واقع شد. این غزوه 16ماه پس از هجرت در جمادی الاَّخره اتفاق افتاد. رسول خدا به قصد کاروان قریش که به سوی شام حرکت کرده بود بیرون آمد و به ذی ...
-
علقمه ٔ مدلجی
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ مدلجی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن مُجزِّزبن أعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج کنانی . از صحابه است . و گویند که پیغمبر (ص ) هنگامی که به تبوک رسید، وی را به فلسطین فرستاد. او از جانب عمر نیز ناظر بر جنگ فلسطین بود. وی در ...
-
قیافه شناسی
لغتنامه دهخدا
قیافه شناسی . [ ف َ / ف ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) علمی است معروف که از صورت پی به سیرت برند و آن را فراست نیز خوانند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قیافه شناسی بر دو گونه است : قیافه شناسی از اثر که آن را در عربی عیافة گویند، و قیافه شناسی از بشره و کیفیات ص...
-
حام
لغتنامه دهخدا
حام . [ مِن ْ ] (ع ص ، اِ) من اوابد العرب . کان الفحل اذا صار من اولاده عشرة ابطن ، قالوا حمی َ ظهره فیترک ُ،و لایحمل ُ علیه شی ٔ، و لایرکب ، و لایمنعُ ماء، و لا مرعی ، و قد اخبر اﷲ تعالی ببطلان ذلک بقوله : «ماجعل اﷲ من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و ...