کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخاض
/maxāz/
معنی
عارض شدن درد زایمان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] maxāz عارض شدن درد زایمان.
-
مخاض
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - درد زایمان . 2 - شتران آبستن .
-
مخاض
لغتنامه دهخدا
مخاض . [ م َ ] (ع اِ) (از «خ وض ») ج ِ مخاضة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخاضة شود.
-
مخاض
لغتنامه دهخدا
مخاض . [ م َ ] (ع اِ) شتران آبستن یا شتران آبستن دوماهه ، لا واحد لها من لفظها و واحدها خلفة نادر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). شتران آبستن دوماهه . (ناظم الاطباء). || خران آبستن . (ناظم الاطباء). || شترمادگان گشن گذاشته در آنها چن...
-
مخاض
لغتنامه دهخدا
مخاض . [ م َ ] (ع مص ) در کاری درآمدن . || (اِ) جای درآمدن . (آنندراج ) (غیاث ).
-
مخاض
لغتنامه دهخدا
مخاض . [ م َ / م ِ ] (ع مص ) (از «م خ ض ») درد زه خاستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).درد زه گرفتن زن و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) : ذکر حمل مریم و نخل و مخاض ذکر یحیی و زکریا و ریاض . مولوی (مثنوی )....
-
واژههای مشابه
-
مَخَاضُ
فرهنگ واژگان قرآن
درد زاييدن
-
ابن مخاض
لغتنامه دهخدا
ابن مخاض . [ اِ ن ُ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) اشتر نرینه ٔ یکساله ٔ بدوّم درآمده . || اشتر یک ساله . (مهذب الاسماء). شتربچه که مادرش گشنی یافته باشد. و شتر ماده ٔ یکساله ٔ بدوم درآمده را بنت مخاض گویند. ج ، بنات مخاض .
-
ابنة مخاض
لغتنامه دهخدا
ابنة مخاض . [ اِ ن َ ت ُ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) تأنیث ابن مخاض . || شتربچه ٔدویم درآمده یا شتربچه که مادرش آبستن شده باشد. ج ، بنات مخاض .
-
بنات مخاض
لغتنامه دهخدا
بنات مخاض . [ ب َ ت ُ م َ ] (ع اِ مرکب ) ج ِ بنت مخاض . رجوع به بنت مخاض شود.
-
بنت مخاض
لغتنامه دهخدا
بنت مخاض . [ ب ِ ت ُ م َ ] (ع اِ مرکب ) شتر یکساله ٔ ماده . (مهذب الاسماء). شتربچه ای که مادرش حامله شده باشد و یا شتربچه ٔ بسال دوم درآمده . ابن مخاض . ج ، بنات مخاض . (از اقرب الموارد). شتربچه ٔ ماده ٔ بسال دوم درآمده : چون بدان وقت نرسد «بچه ناقه ...
-
واژههای همآوا
-
مَخَاضُ
فرهنگ واژگان قرآن
درد زاييدن