کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مجنی
معنی
(مَ یّ) [ ع . ] (اِمف .) آن که مورد جنایت واقع شده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجنی
فرهنگ فارسی معین
(مَ یّ) [ ع . ] (اِمف .) آن که مورد جنایت واقع شده .
-
مجنی
لغتنامه دهخدا
مجنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای چیدن و آنچه از آن میوه چینند مانند درخت . (از ذیل اقرب الموارد ص 450). محل چیدن . ج ، مَجانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مجنی
لغتنامه دهخدا
مجنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) میوه ٔ چیده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مجنی
لغتنامه دهخدا
مجنی . [ م ُ ] (ع ص ) میوه ٔ رسیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زمینی بسیار گیاه و سماروغ و جز آن . (آنندراج ). زمینی که در آن میوه و نخله و علف و سماروغ بسیار باشد. || درختی که میوه ٔ آن رسیده و برای چیدن آماده شده باشد. || چیننده ٔ میوه . || علف...
-
واژههای مشابه
-
مجنی علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مجنیّعلَیه] [قدیمی] majniyyon'ala(e)yh کسی که جنایتی علیه او رخ شده.
-
مجنی علیه
لغتنامه دهخدا
مجنی علیه . [ م َ نی یُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او جنایت رفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
-
مجنى علیه
واژهنامه آزاد
کسى که جرمى به ضرر او واقع شده است
-
جستوجو در متن
-
مجانی
لغتنامه دهخدا
مجانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَجنی ̍. (اقرب الموارد). ج ِ مجنی [ م َ نا ] : مجانی الادب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجنی شود. || سودها و منفعتها و حاصلها. (ناظم الاطباء).
-
مشهود
لغتنامه دهخدا
مشهود. [ م َ ] (ع ص ) حاضرشده . آنچه دیده شده و معاینه میگردد. (ناظم الاطباء). نمایان . هویدا.پیدا. پدیدار. رویاروی دیده شده . (یادداشت مؤلف ).- مشهود شدن ؛ معاینه شدن :گفتی که نعل بود در آتش نهاده ماه مشهود شد چو شد زن دودافکن از برش . خاقانی . ||...
-
کیفیات
لغتنامه دهخدا
کیفیات . [ ک َ / ک ِ فی یا ] (از ع ، اِ) ج ِ کیفیت . چگونگیها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیفیت شود.- کیفیات اربعه ؛ حرارت و برودت و رطوبت و یبوست باشد، و آن را کیفیات اولی نیز گویند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیفیات استعدادی . رجوع به کیف...
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع اِ) (از: ودی ). جوهری گوید دیة یکی دیات است و «ة» عوض از واو است و به معنای حق مقتول (قتیل ) است و در تهذیب نویسدکه اصل دیة، وِدْیَة مانند شیة از وشی . (از لسان العرب ). حق قتیل (مقتول ) و آن مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده ش...
-
قتل عمد
لغتنامه دهخدا
قتل عمد. [ ق َ ل ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قتل عمد موجب قصاص است نه دیه و قتل عمد هنگامی است که عاقل بالغی آهنگ کشتن کند بوسیله ای که غالباً بدان قتل واقع گردد و اگر قصد کشتن کند با وسیله ای که ندرةً به آن قتل متحقق شود و قتل تحقق یافت در این ص...
-
عفو
لغتنامه دهخدا
عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می دهند که توانائی انجام دادن عمل مقابل آن را داشته باشد. (از اقرب الموارد). ترک عقوبت گناهکار. آمرزش . بخشش .گذشت . (نا...