کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م َ ] (ع اِ) آبله . (منتهی الارب )(آنندراج ). آبله و تاولی که پر از آب باشد. (ناظم الاطباء). آنچه پدید آید بین پوست و گوشت از کار بسیار. (از اقرب الموارد). || کنایه از پری و سیرابی هم کنند. گویند جائت الابل کانها المجل ؛ یعنی آمدند شتران و شک...
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَجلَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجلة [ م َ ل َ ] شود.
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م َ /م َ ج َ ] (ع مص ) شغه بستن دست . (تاج المصادر بیهقی ). آبله گرفتن و شوخ بستن دست از کار. مجول .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شدن سم درخسته به سنگ و شوخ بستن و سخت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از آ...
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلاردشت است که در شهرستان نوشهر واقع است و 370 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م ِ ] (ع ص ) ستور آماسیده از پری و سیری . (ناظم الاطباء).
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م ُ ج ِل ل ] (ع ص ) کسی که بزرگ قدر می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
مَجُل
لهجه و گویش گنابادی
mojol در گویش گنابادی به کشمش انگور سیاه موجول گویند.
-
واژههای همآوا
-
مَجُل
لهجه و گویش گنابادی
mojol در گویش گنابادی به کشمش انگور سیاه موجول گویند.
-
جستوجو در متن
-
مجول
لغتنامه دهخدا
مجول . [ م ُ ] (ع مص ) مَجل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجل شود.
-
چم
واژهنامه آزاد
چم بر وزن جم:زمین حاصلخیز کنار رودخانه مجل صیفی کاری دیم
-
مجلة
لغتنامه دهخدا
مجلة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) پوستک آبله که در آن آب گرد آید از اثر کار. ج ، مِجال و مَجل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
شغه بستن
لغتنامه دهخدا
شغه بستن . [ ش َ غ َ / غ ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پدید شدن پینه و آبله در دست و پا. (ناظم الاطباء). کوره بستن . کبره بستن . و رجوع به شغه و شغیدن شود: مجل ؛ شغه بستن دست یعنی آبله شدن . (دهار). شغه بستن دست . اکناب ؛ شغه بستن دست . (تاج المصادر بیهقی )...