کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجعد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجعد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
رقيقة مقلية
-
واژههای مشابه
-
curled colony
پَرگَنۀ مجعد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای با حاشیههای فردار شبیه به موی مجعد
-
موى مجعد
واژهنامه آزاد
تکو.
-
جستوجو در متن
-
جعد شدن
لغتنامه دهخدا
جعد شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تجعد. (تاج المصادر بیهقی ). مجعد گردیدن موی . دارای چین و شکنج شدن موی .- جعد شدن موی ؛ تجعد. مجعد گردیدن موی .
-
crisp
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترد، سیب زمینی برشته، چیز خشک و ترد، چیز خشک، موج دار کردن، مجعد شدن، حلقه حلقه کردن، مجعد، پرچین و شکن
-
رقيقة مقلية
دیکشنری عربی به فارسی
مجعد شدن , موجدارکردن , حلقه حلقه کردن , چيز خشک وترد , ترد , سيب زميني برشته
-
crisps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چیپس، سیب زمینی برشته، چیز خشک و ترد، چیز خشک، موج دار کردن، مجعد شدن، حلقه حلقه کردن
-
وز کردن
لغتنامه دهخدا
وز کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوش برآوردن چیزی ترشیده چون خمیر و ماست و غیره . ترش شدن و کف کردن ماست و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). || درهم و برهم شدن مو. مجعد شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وژگال
لغتنامه دهخدا
وژگال . [ وِ ] (ص ) در تداول ، ژولیده . شوریده . گوریده . درهم برهم . آشفته . مجعد. در مقابل فرخال . خوار. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وژگال بودن (شدن ، کردن ) موی سر؛ آشفته بودن (شدن ، کردن ) آن . مقابل خوار کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بشک
لغتنامه دهخدا
بشک . [ ب ُ ] (اِ) زلف و موی مجعد را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). زلف . (غیاث ) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (رشیدی ). زلف و موی مجعد پیش سر که ناصیه باشد. (مؤید الفضلاء). موی جعد بود که آن پیچیده و درهم باشد. (از سروری ) (فرهنگ خطی ). م...
-
رجل
لغتنامه دهخدا
رجل . [ رَ ج َ ] (ع مص ) بزرگ پا گردیدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || بیمار پا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یک پای سپیدشدن ستور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سپید شدن یک پای ستور تا خاصره . (از اقرب الموارد). || فروهشته و...
-
پشک
لغتنامه دهخدا
پشک . [ پ َ ] (اِ) برابر کردن . موافق ساختن . (برهان قاطع). برابری کردن . برابری . (فرهنگ رشیدی ) : بحسن افتاده با خورشید در پشک بقامت سرو را افکنده در رشک . نزاری (از فرهنگ رشیدی ). || درآویختن . (برهان قاطع). آویزش . (فرهنگ رشیدی ). || عشق و عاشقی ...
-
برهم
لغتنامه دهخدا
برهم . [ ب َ هََ ] (حرف اضافه + ضمیر مبهم ) با هم . (آنندراج ). با همدیگر. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یکی بالای دیگری . (یادداشت دهخدا) : بگفت این و زآن [ از جام نبید ] هفت برهم بخوردوز آن می پرستان برآورد گرد. فردوسی .- برهم آمدن ؛ برو...