کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجسه
لغتنامه دهخدا
مجسه . [ م ُ ج َس ْ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبدلوست که در بخش بانه شهرستان سقز واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
مجسة
لغتنامه دهخدا
مجسة. [ م َ ج َس ْ س َ ] (ع اِ) جای انگشت نهادن طبیب از دست بیمار. ج ، مجاس و در مثل است : افواهها مجاسها؛ یعنی دهنهای شتران و یا حنکهای آنها جای لمس کردن آنهاست زیرا که شتر هر گاه بسیار علف خورد بینندگان بمجرد دیدن ، فربهی آن دریابند و احتیاج به سود...
-
جستوجو در متن
-
مجاس
لغتنامه دهخدا
مجاس . [ م َجاس س ] (ع اِ) ج ِ مَجَسَّه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مجسة شود.
-
نبضگاه
لغتنامه دهخدا
نبضگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) جای نبض . مَجَسّة. آنجائی از بدن که جهیدن نبض قابل حس باشد، چون مچ دست یا شقیقه : پس آنگاه زد بوسه بر دست شاه بمالید انگشت بر نبضگاه .نظامی .
-
مجست
لغتنامه دهخدا
مجست . [ م َ ج َ ] (اِ) تبدیلی از «مجس » یا مخفف «مجسة» و آن موضعی است از نبض بیمار که طبیب دست بر آن نهد و شاید مقصود «مجسطی » باشد و آن کتاب هیئت بطلمیوس است . (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات ) : به جواب گفت این خو که تو داری ای جفاگرنه ...
-
سبدلو
لغتنامه دهخدا
سبدلو. [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بانه ٔ شهرستان سقز. این دهستان در شمال خاوری قصبه ٔ بانه واقع شده ، راه شوسه ٔ بانه به سقز از وسط آن میگذرد. محدود است از شمال و شمال خاوری بدهستان میرده از بخش مرکزی سقز، از جنوب بدهستان پ...
-
مجس
لغتنامه دهخدا
مجس . [ م َ ج َس س ] (ع اِ) موضع لمس . (از اقرب الموارد). جای دست مالیدن . محل لمس . || آنجا که طبیب بمجد از دست . (مهذب الاسماء). جای دست نهادن طبیب بر نبض بیمار و در صراح به کسر میم و فتح جیم . (غیاث ) (آنندراج ). آنجای از ساعد به نزدیکی کف که طبیب...