کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متشرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متشرع
/mote(a)šarre'/
معنی
۱. کسی که معتقد به دین و شریعت باشد؛ پیرو شرع.
۲. کسی که پیرو مکتب متشرعه است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارسا، دیندار، زاهد، متقی ≠ ناپارسا
۲. متشرعه ≠ شیخیه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متشرع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسا، دیندار، زاهد، متقی ≠ ناپارسا ۲. متشرعه ≠ شیخیه
-
متشرع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَشرّع] mote(a)šarre' ۱. کسی که معتقد به دین و شریعت باشد؛ پیرو شرع.۲. کسی که پیرو مکتب متشرعه است.
-
متشرع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ شَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) آگاه به امور شرعی ، معتقد به امور شرعی .
-
متشرع
لغتنامه دهخدا
متشرع . [ م ُ ت َ ش َرْ رِ ] (ع ص ) واقف به امور شریعت و متدین و دیندار. (ناظم الاطباء). تابع شرع .
-
جستوجو در متن
-
متشرعین
لغتنامه دهخدا
متشرعین . [ م ُ ت َ ش َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ متشرع . رجوع به متشرع شود.
-
زاهد
واژگان مترادف و متضاد
باتقوا، پارسا، پرهیزگار، عابد، متشرع، متعبد، متقی، معتکف، ناسک ≠ بیتقوا
-
دیندار
واژگان مترادف و متضاد
باتقوا، بادیانت، پارسا، مومن، متدین، متشرع، متقی، مقدس ≠ بیدین، لامذهب
-
بیتقوا
واژگان مترادف و متضاد
بیدیانت، خدا ناترس، ناپارسا، ناپرهیزگار، نا متشرع، نامتقی ≠ با تقوا، پارسا، متقی
-
متشرعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: متَشرّعَة] mote(a)šarre'e ۱. در دورۀ قاجار، مکتبی که توسط برخی فقهای شیعه برای مقابله با شیخیه ایجاد شد.۲. (صفت) = متشرع
-
پارسا
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مومن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته ۲. عارف ۳. پارسی ≠ ناپارسا
-
مذهبی
لغتنامه دهخدا
مذهبی . [ م َ هََ ] (ص نسبی ) متدین . متشرع . مؤمن به مذهب . معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب . متعصب در مذهب و عقیدت خویش . رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب .- اشعار مذهبی ؛ اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد.-...
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن ْ وَ ] (ص مرکب ) متدین .صاحب دین . مؤمن . دیندار. دینی . متشرع : هر آن دینور کو نه بردین بودز یزدان و از منش نفرین بود. فردوسی .یکی دینور بود یزدان پرست که هرگز نبردی به بیداد دست . فردوسی .بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای من تا به سی پدر...
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) ابن سعدالدین بن علی القُمی ملقب به شرف الدین و وجیه الملک . میرخوند در دستورالوزراء آرد که : وی در اوائل شباب از مولد خویش بلده ٔ قم به بغداد شد و در سلک ملازمان عارض سلطان ملک شاه انتظام یافت در 481 هَ . ق . رعایای مرو از ...
-
عبدالرزاق
لغتنامه دهخدا
عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن علی بن الحسین اللاهیجی الجیلانی ثم القمی معروف به ملاعبدالرزاق . از فضلاء و متکلمان و حکماء متشرع و از محققان و عالم به علم منطق و کلام بود و شعر میسرود. وی از شاگردان مبرز صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) و داماد...