کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متزعزع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متزعزع
/motaza'ze'/
معنی
جنبنده؛ لرزنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متزعزع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaza'ze' جنبنده؛ لرزنده.
-
متزعزع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ زَ زِ) [ ع . ] (اِفا.) جنبنده ، لرزنده .
-
متزعزع
لغتنامه دهخدا
متزعزع . [ م ُ ت َ زَ زِ ] (ع ص ) جنبنده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جنبانیده و جنبیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزعزع شود.
-
واژههای همآوا
-
متذعذع
لغتنامه دهخدا
متذعذع . [ م ُ ت َ ذَ ذِ ](ع ص ) مال پراکنده و جدا. (آنندراج ). مال پراکنده وجدا گردیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تذعذع شود.
-
متضعضع
لغتنامه دهخدا
متضعضع. [ م ُ ت َ ض َ ض ِ ] (ع ص ) فروتنی کننده . (آنندراج ). مطیع و رام و فرمان بردارو کسی که خویشتن را تحقیر میکند. (ناظم الاطباء). || عاجز و نیازمند شونده . (آنندراج ). دادخواه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جنبیده . (ناظ...
-
جستوجو در متن
-
لق
لغتنامه دهخدا
لق . [ ل َ ] (ص ) لغ. صاف . بی موی و صاف . (برهان ). || نااستوار: میخی لق ؛ جنبان بر جای خود. دندانی لق ؛ متزعزع ، متحرک ، دندان که بر جای استوار نباشد و جنبان بود: دندانهای لق . اسنان متحرکة. || تباه . فاسد (تخم مرغ و جز آن ). ضایع و گندیده که چون ب...