کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متحلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متحلل
/motahallel/
معنی
حلشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متحلل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motahallel حلشده.
-
متحلل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حَ ل ِّ ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بیمارشونده . 2 - استثنا کننده در سوگند. 3 - بیرون آینده از قسم به کفاره . 4 - در فارسی تحلیل شونده .
-
متحلل
لغتنامه دهخدا
متحلل . [ م ُ ت َ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) گداخته شده و حل شده و آب شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). تحلیل شونده . (فرهنگ فارسی معین ) : اما ذوق قوتی است ترتیب کرده در آن عصب که گسترده است بر روی زبان که طعام های متحلل را دریابد از آن اجرام که مما...
-
واژههای همآوا
-
متهلل
لغتنامه دهخدا
متهلل . [ م ُ ت َ هََ ل ْ ل ِ ] (ع ص ) روی درخشنده از شادی . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد) . شادمان روی و بشاش . (ناظم الاطباء). || ابر درخشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تهلل شود.