کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبغوض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مبغوض
/mabquz/
معنی
مورد بغض و خشم واقعشده؛ دشمنداشتهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبغوض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mabquz مورد بغض و خشم واقعشده؛ دشمنداشتهشده.
-
مبغوض
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) مورد بغض و خشم واقع شده .
-
مبغوض
لغتنامه دهخدا
مبغوض . [ م َ ] (ع ص ) دشمن داشته شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در تداول فارسی زبانان بمعنی مُبغَض است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نام او محبوب از ذات ویست نام این مبغوض ز آفات ویست . مولوی .و آفرید او وصفهای عارضی که کسی مبغوض می گردد رضی . مول...
-
جستوجو در متن
-
ممقوت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) دشمن داشته شده ، مبغوض .
-
لوچه پیچ کردن
لغتنامه دهخدا
لوچه پیچ کردن . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لوچه پیچ کردن کسی را؛ از هر سوی لوچه های آویخته بدو نمودن بنشانه ٔ حقیر یا مبغوض شمردن .
-
ابیاثار
لغتنامه دهخدا
ابیاثار. [ اَ ] (اِخ ) یکی از کهنه ٔ بنی اسرائیل و از منسوبان داود نبی است . او مبغوض طالوت شد و سپس به ادونیا پسر داود پیوست و از اینرو سلیمان ویرا از کهانت عزل کرد.
-
دشمن رو
لغتنامه دهخدا
دشمن رو. [ دُ م َ ] (ص مرکب ) به صورت دشمن . دشمن روی . و رجوع به دشمن روی شود.- دشمن رو کردن ؛ خصم گونه کردن : تو رواداری خداوند سنی که مرا مبغوض و دشمن رو کنی .مولوی .
-
مقاتة
لغتنامه دهخدا
مقاتة. [ م َ ت َ ] (ع مص ) دشمن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). دشمن گرفتن . مَقْت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مبغوض واقع شدن . مورد دشمنی مردم واقع شدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مقت و ممقوت شود.
-
دشمن داشته
لغتنامه دهخدا
دشمن داشته . [ دُ م َ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) کراهت داشته . مکروه . ناپسندیده . (ناظم الاطباء). مبغوض . (منتهی الارب ). مقت . (دهار). مقیت . (منتهی الارب ). مکروه . (دهار): مفرک ؛ مرد دشمن داشته ٔ زنان . (منتهی الارب ). و رجوع به دشمن داشتن شود.
-
ممقوت
لغتنامه دهخدا
ممقوت . [ م َ ] (ع ص ) دشمن داشته شده و دشمن گرفته . (ناظم الاطباء). دشمن گرفته شده و مبغوض . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آنکه هر کس او را دشمن دارند. آنکه همه او را دشمن دارند. (مهذب الاسماء) : پس از گذشتن خداوندش چون درجه گونه ای ی...
-
بواسحاق
لغتنامه دهخدا
بواسحاق . [ اِ ] (اِخ ) بواسحق . (آنندراج ). بوسحاق . (برهان ) (آنندراج ). طایفه ای باشند. (برهان ). نام طایفه ای است ظاهراً آن طایفه شریر باشد یا مبغوض . (آنندراج ). طایفه ای در نیشابور. (ناظم الاطباء). || نام کانی است از جمله ٔ کانهای فیروزه ٔ نیشا...
-
مقت
لغتنامه دهخدا
مقت . [ م َ ] (ع مص ) دشمن داشتن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). دشمن گرفتن . مقاتة. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دشمن گرفتن و دشمن داشتن به دشمنی سخت . (از ناظم الاطباء). به جهت امر قبیحی کسی را به شدت دشمن داشتن . (از اقرب الموار...
-
ابه زاده
لغتنامه دهخدا
ابه زاده . [ ] (اِخ ) عبداﷲ افندی . او در سلطنت احمد ثالث سلطان عثمانی دوبار مسند مشیخت یافت . در 1096 هَ . ق . بحلب و در 1100 در مصر و در 1103 در ادرنه و در 1106 در مکه ٔ مکرمه بوده است و در سنه ٔ اخیر در ماه رجب او را به ادرنه خواندند و سمت قاضی عس...
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن دینار مکنی به ابوعبداﷲ، دانشمندی است از نیشابور و از تصدی مقام افتاء و ریاست دوری میگزید و بکسب مشغول بود و بصبر و قناعت میگذرانید و مازاد قوت روزانه اش را بر فقراء تصدق میکرد و بروزه و نماز و قرآن میپرداخت . در مش...