کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبسر
لغتنامه دهخدا
مبسر. [ م ُ س ِ] (ع ص ) خرمابنی که دارای بسر باشد. (ناظم الاطباء).مبسار. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبسار شود.
-
واژههای همآوا
-
مبصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارشد کلاس، خلیفه ۲. بینا، مراقب
-
مبصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بابصیرت، بصیر ۲. اخترشناس، ستارهشناس ۳. غیبگو
-
مبصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobassar دیدهشده.
-
مبصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobasser ۱. بابصیرت.۲. (اسم، صفت) [مجاز] پیشگو.
-
مبصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mobsar دیدهشده؛ مشهود؛ منظور.
-
مبصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mobser دانشآموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس میپردازد.
-
مبصر
فرهنگ فارسی معین
(مُ ص ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بیننده ، با بصیرت ، هوشیار. 2 - در فارسی ، شاگردی که مسئول نظم کلاس است .
-
مبصر
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ) [ ع . ] (اِ مف .) دیده شده ، منظور، مشهود.
-
مبثر
لغتنامه دهخدا
مبثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) مبثرة. جوش پدیدآرنده : [ و هی ] (ای البطم ) مصدعة للرأس مبثرة للفم . (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [ م َ ص َ ] (ع اِ) حجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حجت . دلیل واضح . (از اقرب الموارد). حجت و حجت واضح و آشکار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [ م ُ ب َص ْ ص َ ] (ع ص ) روشن و هویدا و آشکار و ظاهر ساخته شده . (ناظم الاطباء).
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [ م ُ ب َص ْ ص ِ ] (ع ص ) بیننده . (آنندراج ). آنکه ظاهر و نمایان میکند و نیز نظرکننده و شناساننده . (ناظم الاطباء). بابصیرت . که بصیرت دارد : من قول جهان را به ره چشم شنودم نشگفت که بسیار بود قول مبصر. ناصرخسرو.مجنون که مبصرجهان بودشهوت کش و خ...
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بیننده و بابصیرت و هوشیار. (ناظم الاطباء). || متوسط از جامه و از گویایی و رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). || (در تداول این عصر) خلیفه ٔ مواظب اطاق درس و آداب شاگردان . (یادداشت دهخدا). مراقب ....