کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مباغی
لغتنامه دهخدا
مباغی . [ م َ ] (ع اِ) مطلوبات . (آنندراج ، از فرهنگ وصاف ) : و به شرائط مرافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47). همت بر تحصیل مباغی همه گماشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 82...
-
جستوجو در متن
-
مبغی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف . ص .) مطلوب ؛ ج . مباغی .
-
مبغی
لغتنامه دهخدا
مبغی . [ م َ غی ی ] (ع ص ، اِ) مَبغیَّة. مطلوب و خواسته و جسته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). مطلوب . ج ، مباغی . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
توخی
لغتنامه دهخدا
توخی . [ ت َ وَخ ْخی ] (ع مص ) جُستن . (زوزنی ). صواب جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تحری . تطلب . طلب افضل در خیر. رای صواب ترین جستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به شرایط موافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطا...
-
مصادقت
لغتنامه دهخدا
مصادقت . [ م ُ دَ /دِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) مصادقه . خلت . دوستی . دوستی ورزیدن با یکدیگر : در آبگیری دو بط و سنگ پشتی ... به حکم مجاورت دوستی و مصادقت داشتند. (کلیله ودمنه ). ایلک خان ... پیش محمود به حکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله ٔ وداد و ا...
-
انجاز
لغتنامه دهخدا
انجاز. [ اِ ] (ع مص ) روان کردن حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روا کردن حاجت . (غیاث اللغات ). روا کردن حاجت کسی را. (از آنندراج ). برآوردن حاجت کسی را. (ازاقرب الموارد): سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه...
-
تحری
لغتنامه دهخدا
تحری . [ ت َ ح َرْ ری ] (ع مص ) قصد کردن .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (فرهنگ نظام ). توخی و تعهد. (منتهی الارب ). و منه قوله ُتعالی : فاولئک تحروا رشداً. (قرآن 14/72). (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قصد کردن بسوی قبله . (غیاث ...
-
تحقیق
لغتنامه دهخدا
تحقیق . [ ت َ ] (ع مص ) حقیقت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درست کردن . (دهار).درست و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسیدگی و وارسی کردن . (ناظم الاطباء). به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن .(فرهنگ نظام )...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسد مسمی به منصور. شار غرجستان مشهور به شار شاه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده : ولایت غرشستان را شار ابونصر داشت تا پسر وی محمد بحد مردی رسید و بقوت شباب و مساعدت اصحاب واتراب بر ملک مستولی شد و پدر منزوی گشت و ملک ...