کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبادی اداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
polite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با ادب، مودب، مهذب، با نزاکت، خوش معاشرت، مبادی اداب، معقول، خلیق، خوشخو، خوشرفتار، سر براه
-
لبق
دیکشنری عربی به فارسی
شمرده سخن گفتن , مفصل دار کردن , ماهر در صحبت , بندبند , مبادي اداب , بانزاکت , موقع شناس , دنيا دار
-
politest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطبوعات، مودب، با ادب، مهذب، با نزاکت، خوش معاشرت، مبادی اداب، معقول، خلیق، خوشخو، خوشرفتار، سر براه
-
نیکوادب
لغتنامه دهخدا
نیکوادب . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) خوش معاشرت . مبادی آداب . خوش برخورد. || ادیب . فصیح و بلیغ : داودبیک محمد غازی مردی سخت فاضل و نیکوادب و نیکوشعر. (تاریخ بیهقی ص 139).
-
اطو کشیده
واژهنامه آزاد
اتوکشیده؛ شق و رق، صاف و درست، پیراسته با چاشنی طنز؛ معمولا به افراد و اشیائی گفته می شود که بیش از حد عرف و معمول، در قالب درآمده باشند. خیلی اطوکشیده حرف می زند، یعنی بسیار صاف و درست و اصولی و مبادی آداب حرف می زند.
-
رسم دان
لغتنامه دهخدا
رسم دان . [ رَ ] (نف مرکب ) مؤدب . آنکه به آداب و سنن جاری آشنا باشد. (یادداشت مؤلف ). که عادات و آداب معمولی بین مردم رابداند. آداب دان . آشنا به آداب معاشرت . آشنا به آیین و شیوه و طریقه . مبادی آداب . قاعده دان : نادیده روزگارم از آن رسم دان نَی...
-
نزاکت
لغتنامه دهخدا
نزاکت . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (اِمص ) نزاکة. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از ماده ٔ نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن و گذشتن مستعمل است . (از آنندراج ). فارسیان اشتقاق این ل...
-
متعارف
لغتنامه دهخدا
متعارف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) همدیگر را شناسنده . (آنندراج ). نیک معروف یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || معمول و رایج و کثیرالاستعمال و مستعمل . (ناظم الاطباء). || مردم با خضوع و خشوع و مبادی آداب و خوش آمدگوی . (ناظم ا...
-
یحیی بک
لغتنامه دهخدا
یحیی بک . [ ی َح ْ یا ب َ ] (اِخ ) یکی از شعرای بزرگ و برگزیده ٔ عثمانی است . در قرن دهم هجری می زیست و از نژاد آرناؤد و منسوب به طایفه ٔ دوشرمه بود. به اجاق ینی چری درآمد و سمت تولیت و زعامت یافت . وی مردی مبادی آداب و خوش اخلاق و صاحب سیف و قلم بو...
-
غلائینی
لغتنامه دهخدا
غلائینی . [ غ َ ] (اِخ ) (1885 - 1944 م .) . شیخ مصطفی بن محمد سلیم غلائینی بیروتی . او منشی مجله ٔ النبراس و مدرس مکتب السلطانی و دانشکده ٔ عثمانیة در بیروت است . او راست :1- اریج الزهر که کتابی اخلاقی و اجتماعی و ادبی است ، این کتاب در مطبعة الاهلی...
-
درایة
لغتنامه دهخدا
درایة. [ دِ ی َ ] (ع مص ) دانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی از حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دری . دریة. دریان . || درایت . درایه . علم به چیزی ، وگویند علم به چیزی با تکلف و حیله ....
-
انشاء
لغتنامه دهخدا
انشاء. [ اِ ] (ع مص ) بیرون آمدن از چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). ایجاد چیزی که مسبوق به ...
-
سماع
لغتنامه دهخدا
سماع . [ س َ ] (ع مص ) شنوایی . (غیاث ) (دهار) (منتهی الارب ). || شنیدن . شنودن . (غیاث ). شنیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). شنیدن و گوش فراداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) سرود. (غیاث ) (صحاح الفرس ). هر آواز که شنیدن آن خوش آید. (آنندراج ) (منت...
-
بستانی
لغتنامه دهخدا
بستانی . [ ب ُ ] (اِخ ) بطرس ، معلم (1819 - 1887 م .) معلم بطرس بن بولس بن عبداﷲبن کرم بن شدیدبن ابی شدیدبن محفوظ بستانی از قریه ٔ دبیه از اقلیم خروب جبل لبنان . تحصیلات خود را در مدرسه ٔ عین ورقه (که مدرسه ٔ بنامی است در لبنان ) به پایان آورد و سپس ...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...