کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانی فریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابراهیم قره مانی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم قره مانی . [ اِ م ِ ق َ رَ ] (اِخ ) از امرای قره مان در آسیای صغیر، فرزند محمدبن علاءالدین قره مانی . با عم خود علی بیک اتحاد و باپدر مخالفت کرده قره مان را بضبط خویش آورد اما پدرش باز بر ملک خود استیلا یافت و ابراهیم صاحب ترجمه پس از وفات او...
-
حسین آباد مانی
لغتنامه دهخدا
حسین آباد مانی . [ ح ُ س َ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . 36هزارگزی باختر آبیک ، 12هزارگزی راه عمومی . سکنه ٔ آن 25 نفر از طایفه ٔ مانی هستند وتغییر مکان نمیکنند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
جستوجو در متن
-
مغبونی
لغتنامه دهخدا
مغبونی . [ م َ ] (حامص ) مغبون شدن . حالت و چگونگی مغبون . زیان دیدگی . فریب خوردگی در معامله و جز آن : اکنون ز مفلسی چه نوی چندین بردرد مانی و غم مغبونی . ناصرخسرو.و رجوع به مغبون شود.
-
زندیک
لغتنامه دهخدا
زندیک . [ زَ ] (ص ، اِ) شخصی را گویند که به اوامر و نواهی کتاب زند و پازند عمل نماید و معرب آن زندیق است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و عرب این قوم را مجوس نام نهاده اند... (انجمن آرا) (از آنندراج ). در پهلوی...
-
لامانی
لغتنامه دهخدا
لامانی . (حامص ، اِ) لاف و گزاف و دروغ . (برهان ). گزافه در سخن . منسوب به فریب و دروغ . (غیاث ، از شرح خاقانی ) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی . سنائی .سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حل...
-
ناشکیب
لغتنامه دهخدا
ناشکیب . [ ش ِ ] (ص مرکب ) بی صبر. بی قرار. (آنندراج ). بی صبر. بی حوصله . درمانده . بی تحمل . (ناظم الاطباء). بی شکیب . ناشکیبا. نابردبار. بی تاب . مضطرب و جوشان و خروشان : همه شب به خواب اندر آسیب و شیب ز پیکارشان دل شده ناشکیب . فردوسی .کجات اسپ ش...
-
رقم زدن
لغتنامه دهخدا
رقم زدن . [ رَ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . نگاشتن . نقش کردن . (یادداشت مؤلف ). تحریر کردن : بخرد جامه ٔ بسیار به تخت و چو خریدنام زوار زند زود بر آن تخت رقم . فرخی .به شاپور آن ظن او را بد نیفتادرقم زد گرچه بر کاغذ نیفتاد. نظامی .طراز آفرین بستم...
-
غرچه
لغتنامه دهخدا
غرچه . [ غ َ چ َ / چ ِ ] (ص ) به معنی غراچه . نامرد و مخنث و حیز. (برهان قاطع). مخنث نادان . (صحاح الفرس ). مخنث و نادان . (فرهنگ رشیدی ). || ابله و احمق و نادان و جاهل . || به چشم خودبین و دیوث . (برهان قاطع). || در فرهنگها به معنی نادان و بی حمیت آ...
-
بنگ
لغتنامه دهخدا
بنگ . [ ب َ ] (اِ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » (کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه ٔ آن (چرس ) را فروشند. دانه های کوبیده ٔ بنگ را با شیر مخلوط کنند و در کره بزنند تا روغن بنگ بدست آید. مای...
-
متاع
لغتنامه دهخدا
متاع . [ م َ ] (ع اِ) اخریان و کالا و سود ومنفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد. ج ، امتعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوله تعالی : ابتغاء حیلة أو متاع ، المراد بالحلیة الذهب و الفضة و بالمتاع الحدید و الصفرالنحاس و الرصاص . ...
-
رو
لغتنامه دهخدا
رو. (اِ) معروف است که به عربی وجه خوانند.(برهان قاطع) (آنندراج ). جانب پیش سر که از پیشانی شروع شده به زنخ ختم می شود. مثال : چشم و دهن بر روی انسان واقع است . (فرهنگ نظام ). روی . گونه . چهره . رخ .صورت . دیدار. سیما. (ناظم الاطباء). رخساره . گونه ....
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و برگ و ساز و سرانجام . (آنندراج ). آمادگی . ساخت . ساختگی : به روز هیچ نبینم ترا به شغل و به سازبه شب کنی ...
-
نقش
لغتنامه دهخدا
نقش . [ ن َ ] (ع اِ) صورت . (آنندراج ) (از بهار عجم ) (ناظم الاطباء). تصویر. رسم . ترسیم . شبیه صورت و شکل . توخش . (ناظم الاطباء). شبیه . تمثال : بت اگر چه لطیف دارد نقش به برِدو رخانْت هست خراش . رودکی .که بر آب و گل نقش ما یاد کردکه ماهار در بینی ...
-
گئومات
لغتنامه دهخدا
گئومات . [ گ ِ ] (اِخ ) گوماتا. غاصب تاج و تخت هخامنشی که در زمان مسافرت کمبوجیه پسر کوروش بزرگ به مصر خود را بنام بردیا برادر پادشاه معرفی و سلطنت را غصب کرد. مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: راجع به این واقعه یک سند رسمی که قسمتی از کتیبه ٔ بیستون...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ )لقمان حکیم ، مکنی به ابوسعد. (منتهی الارب ). صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: چون دوازده سال از مملکت داود برفت خدای تعالی لقمان را حکمت داد و سی سال با داود بود، روزی در پیش او رفت ، داود زره همی کرد به دست خویش و آهن داود را چو...