کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مانگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māng = ماه
-
مانگ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ماه ، قمر.
-
مانگ
لغتنامه دهخدا
مانگ . (اِ) به معنی ماه باشد که قمر است . (برهان ). ماه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی ماه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مانک .ماه . (ناظم الاطباء). از اوستا، «مونغ» . این کلمه در بعضی لهجه های ایرانی باقی مانده ؛ کردی ، «مانگ » «منگ » «مهنگ » ...
-
واژههای مشابه
-
مانگ هلات
لغتنامه دهخدا
مانگ هلات . [ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایروند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مانگ دیم
لغتنامه دهخدا
مانگ دیم . (اِخ ) مانک دیم . لقب سیدرضی . و معنی ترکیبی آن ماهرو و در بعضی نسخ این لغت نیامده است . (فرهنگ رشیدی ). معنی ترکیبی آن ماهرومی باشد چرا که دیم به معنی روی است . (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
مانک
لغتنامه دهخدا
مانک . (اِ)به معنی ماه است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانگ . ماه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مانگ شود. || خورشید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مانگ شود.
-
مانک دیم
لغتنامه دهخدا
مانک دیم . (اِخ ) لقب سیدرضی ، از مانک به معنی ماه و دیم به معنی روی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کتاب النقض ص 442 و مانگ دیم شود.
-
لوخن
لغتنامه دهخدا
لوخن . [ خ َ ] (اِ) ماه که به عربی قمر خوانند. (برهان ). مانگ : چندانکه خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدیدهامیدان که دور لوخن است بهر چه مینالی ایا؟مولوی .
-
مفرق
لغتنامه دهخدا
مفرق . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) تار سر، که فرق جای موی سر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). محل جداکردگی مویها از هم و فرق سر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وسط سر، آنجا که با شانه نیمی از موی سر را به یک سو و نیمی را به دیگر سوی خوابانند.جای بخشش م...
-
تب لرزه
لغتنامه دهخدا
تب لرزه . [ ت َ ل َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حمی نافض . و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض . (منتهی الارب ). راجف . (منتهی الارب ). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن ...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و اضافت ماه به طرف فلک و مترادفات آن حقیقت است و این از جهت اظهار خص...