کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مالیدن
/mālidan/
معنی
۱. دست روی چیزی کشیدن.
۲. مشتومال دادن.
۳. افزودن و آغشتن چیزی به جایی.
۴. با دست چیزی را فشار دادن.
۵. [قدیمی، مجاز] تنبیه کردن.
۶. [قدیمی، مجاز] ملامت و سرزنش کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندودن
۲. ماساژدادن، مالش دادن، مشتومال دادن
۳. مس کردن، لمس کردن، بسودن
۴. آغشتن، آغشته کردن
۵. تنبیه کردن، گوشمال دادن
۶. لغوشدن، از بین رفتن، ول شدن
۷. تصادف سطحی کردن
۸. سودن، نرم کردن، ساییدن
۹. لگدمال کردن، له کرد
فعل
بن گذشته: مالید
بن حال: مال
دیکشنری
sweep, pass, stroke, wipe
-
جستوجوی دقیق
-
مالیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندودن ۲. ماساژدادن، مالش دادن، مشتومال دادن ۳. مس کردن، لمس کردن، بسودن ۴. آغشتن، آغشته کردن ۵. تنبیه کردن، گوشمال دادن ۶. لغوشدن، از بین رفتن، ول شدن ۷. تصادف سطحی کردن ۸. سودن، نرم کردن، ساییدن ۹. لگدمال کردن، له کرد
-
مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: mālitan] mālidan ۱. دست روی چیزی کشیدن.۲. مشتومال دادن.۳. افزودن و آغشتن چیزی به جایی.۴. با دست چیزی را فشار دادن.۵. [قدیمی، مجاز] تنبیه کردن.۶. [قدیمی، مجاز] ملامت و سرزنش کردن.
-
مالیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص ل .) تماس و ساییده شدن دو چیز. 2 - (مص م .) تنبیه کردن . 3 - (عا.) از بین رفتن ، نیست شدن . 4 - (مص م .) نابود کردن .
-
مالیدن
لغتنامه دهخدا
مالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جم...
-
مالیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تدليک , تنظيف , قطرة
-
مالیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bemâli طاری: mâlây(mun) طامه ای: mâlâɂan طرقی: mâlâymun کشه ای: mâlâymun نطنزی: mâlâɂan
-
مالیدن
لهجه و گویش بختیاری
mâlidan مالیدن.
-
واژههای مشابه
-
عطر مالیدن
لغتنامه دهخدا
عطر مالیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) عطر زدن . عطر آلودن .
-
کمان مالیدن
لغتنامه دهخدا
کمان مالیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمان افراشتن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : کمان را بمالید رستم به چنگ نگه کرد یک تیر دیگر خدنگ . فردوسی (از آنندراج ).بمالید چاچی کمان را به دست به چرم گوزن اندرآورد شست . فردوسی (از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع ...
-
کیسه مالیدن
لغتنامه دهخدا
کیسه مالیدن . [ س َ / س ِ دَ] (مص مرکب ) کیسه کشیدن . رجوع به کیسه کشیدن شود.
-
نوره مالیدن
لغتنامه دهخدا
نوره مالیدن . [ رَ / رِ دَ] (مص مرکب ) نوره کشیدن . رجوع به نوره کشیدن شود.
-
هم مالیدن
لغتنامه دهخدا
هم مالیدن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) به هم مالیدن : رختها را هم مالید. (یادداشت مؤلف ).
-
سبال مالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: لاف زدن ، ادعا کردن .
-
جبین مالیدن
لغتنامه دهخدا
جبین مالیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب )روی بر خاک نهادن . فروتنی و کرنش کردن : خوش آن مستی که چون بر آستان او جبین مالم گهی خاک درش بوسم گهی رو بر زمین مالم .فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).