کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماربزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماربزرگ
دیکشنری فارسی به عربی
ثعبان
-
جستوجو در متن
-
ثعبان
دیکشنری عربی به فارسی
مار , ماربزرگ , ابليس , صورت فلکي حيه
-
ماژدر
لغتنامه دهخدا
ماژدر. [ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مار اژدر است که ماربزرگ باشد و عربان ثعبان گویند. (برهان ) (آنندراج ).مار بزرگ که به تازی ثعبان گویند. (ناظم الاطباء).
-
زعبل
لغتنامه دهخدا
زعبل . [ زَ ب َ ] (ع ص ، اِ) هر آنکه هرچه خورد نگوارد او را و شکم کلان می شود و گردن باریک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زعبلة شود. || ماربزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افعی .(اقرب الموا...
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (ع ص ، اِ) سیاه . مؤنث : سَوْداء. ج ، سود. (مهذب الاسماء). ضد ابیض : گاه چون زنگیان بوی اسودگه چو سقلابیان شوی احمر. مسعودسعد.|| مهتر و بزرگ قوم . ج ،اَساوِد. || مار بزرگ . (مؤید الفضلاء). مار بزرگ سیاه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب...