کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مادندر
/mādandar/
معنی
= مادراندر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مادندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mādandar = مادراندر
-
مادندر
لغتنامه دهخدا
مادندر. [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج ) : جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145).جهانا چه بینی تو از بچگ...
-
جستوجو در متن
-
مادر اندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِ مر.) = مادندر: نامادری .
-
مادراندر
لغتنامه دهخدا
مادراندر. [ دَاَ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن . (آنندراج ). زن پدر. (ناظم الاطباء). مادرندر. مایندر. زن پدر. نامادری . مادندر.
-
مادرندر
لغتنامه دهخدا
مادرندر. [ دَ رَ دَ ] (اِ مرکب )مادراندر. زن پدر. (از ناظم الاطباء). نامادری . مادندر. مایندر: مادر نسوخت مادرندر سوخت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادراندر و مادندر شود.
-
پدندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pedandar = پدراندر: ◻︎ از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی / مادر از کینه بر او مانند مادندر شود (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۱).
-
پسندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ پسراندر] [قدیمی] posandar = پسراندر: ◻︎ جز به مادندر نماند این جهان گربهروی / با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا (رودکی: ۵۱۹).
-
پداندر
لغتنامه دهخدا
پداندر. [ پ َ اَ دَ ] (اِ مرکب ) ناپدری . شوی مادر. پدراندر : از پدر چون از پداندر دشمنی بیند همی مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.لبیبی .
-
ماریره
لغتنامه دهخدا
ماریره . [ رَ / رِ ] (اِ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ). مادندر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). مادندر یعنی نامادری . (انجمن آرا) : چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره . مولوی (از فرهنگ...
-
پدندر
لغتنامه دهخدا
پدندر. [ پ ِ دَ دَ ] (اِ مرکب ) پدراندر. ناپدری . شوهر مادر. شوی مادر. پدر سببی . خسر. پدراندر. شوهر ننه : از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی مادر از کینه بر او مانند مادندر شود. لبیبی (از صحاح الفرس ).این کلمه را برخی پَدَنْدَر و بعضی پَدْنَدَر نیز ...
-
مایندر
لغتنامه دهخدا
مایندر. [ ی َ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست که مایندر اوست . فرخی .فاطمه را عایشه مایندر است پس تو مرا شیعت مایندری . ناصرخسرو.شیعت مای...
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افاده ٔ معنی غیریت میکند چنانکه مادراندر وپدراندر و برادراندر و خواهراندر و دختراندر یعنی نام...
-
کینه جوی
لغتنامه دهخدا
کینه جوی . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) انتقام خواهنده . انتقام طلب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انتقام جو. انتقام کشنده : جز به مادندر نمانداین جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا. رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).چنان همچو کیخسرو ...
-
همچو
لغتنامه دهخدا
همچو. [ هََ چ ُ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) افاده ٔ معنی تشبیه کند. (آنندراج ). چون . مانند : جز به مادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا. رودکی .ایستاده میان گرمابه همچو آسغده در میان تنور. معروفی بلخی .ای همچو سگ پلید و چنو دی...