کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مئذنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مئذنة
لغتنامه دهخدا
مئذنة. [ م ِءْ ذَ ن َ ] (ع اِ) جای اذان و مناره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای اذان یا مناره . (از اقرب الموارد). محل اذان . گلدسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مآذن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : به وقت اذان بر قاعده از بهر اقامت رسم ...
-
واژههای مشابه
-
مئذنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مئذنَة، جمع: مآذن] [قدیمی] me'zane جای اذان گفتن در مناره.
-
جستوجو در متن
-
میاذین
لغتنامه دهخدا
میاذین . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مئذنة. (ناظم الاطباء). رجوع به مئذنة شود.
-
میذونة
لغتنامه دهخدا
میذونة. [ ن َ ] (ع اِ) مئذنه . جای اذان گفتن . (آنندراج ). گلدسته . رجوع به مئذنة و میذنه شود.
-
مآذن
لغتنامه دهخدا
مآذن . [ م َ ذِ ] (ع اِ) ج ِ مِئذَنَة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به مئذنة شود.
-
مأذنه
لغتنامه دهخدا
مأذنه . [ م َءْ ذَ ن َ ] (ع اِ) جای اذان و منار و عوام مئذنة گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مئذنة و مأذنه گوی شود. || صومعه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مئذنة شود.
-
مؤذنة
لغتنامه دهخدا
مؤذنة. [ م ُءْ ذَ ن َ ] (ع اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مناره . صومعه . مئذنه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مئذنة شود.
-
میذنه
لغتنامه دهخدا
میذنه . [ ذَ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) مئذنة. گلدسته . جای اذان گفتن . (غیاث ) : من از میذنه فرودویدم و فریاد آوردم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 329).
-
فرودویدن
لغتنامه دهخدا
فرودویدن . [ ف ُ دَ وی دَ ] (مص مرکب ) بزیر روان شدن . به پایین جاری گشتن . مقابل بردویدن . سرازیر شدن ، چنانکه اشک یا آب فرودود. (یادداشت بخط مؤلف ) : عبداﷲ زبیر را سنگی بر روی آمد، خون بر روی وی فرودوید. (تاریخ بیهقی ). || پایین آمدن از بلندی : من...
-
مأذنه گوی
لغتنامه دهخدا
مأذنه گوی . [ م َءْ ذَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مؤذن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گیرم که خروس پیرزن مردیا مأذنه گوی را عسس بردنوبت زن صبح را چه افتادکز کوس و دهل نمی کند یاد. نظامی (یادداشت ایضاً).و رجوع به مأذنه و مئذنه شود.
-
منارة
لغتنامه دهخدا
منارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) چراغ پایه . ج ، مناور، منارات . (مهذب الاسماء). چراغ پای . (ملخص اللغات ). روشنی جای و چراغ پایه و جای اذان گفتن . ج ، مناور، منائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). موضع نور و ازآن است مناره ٔ کشتیها و چراغدان و ...
-
مناره
لغتنامه دهخدا
مناره . [ م َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) منارو جوتره . و فنار. (ناظم الاطباء). نشان که در راه ازسنگ و خشت برپا کنند و در اصل لغت به معنی چراغ پایه باشد ظاهراً وجه تسمیه آن باشد که سابق برای راه یافتن مسافران چراغی بر مناره می افروختند، زیرا که در بلاد عرب...
-
مسجد
لغتنامه دهخدا
مسجد. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) فراء گوید در باب نصر چه اسم و چه مصدر، بروزن مَفعَل است مگر لغاتی چند که با کسر آمده چون مسجد و مطلع و مشرق و... (از منتهی الارب ). محل و موضعی که در آنجا سجده کنند و هر محلی که در آن عبادت کنند، و از آن جمله است اطلاق مسجد ب...