کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لیمو
/limu/
معنی
میوهای از جنس مرکبات که دو نوع ترش و شیرین دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیمو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] (زیستشناسی) limu میوهای از جنس مرکبات که دو نوع ترش و شیرین دارد.
-
لیمو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) میوه ای است از جنس مرکبات ، پوستش نازک تر از پرتقال و دارای دو قسم ترش و شیرین می باشد. رنگ لیمو معمولاً زرد روشن است . ؛ ~عمانی لیمو ترش خشک شده که از آن به صورت چاشنی با غذا استفاده می کنند.
-
لیمو
لغتنامه دهخدا
لیمو. (اِ) قسمی از مرکبات و آن دو گونه بود: ترش و شیرین . لیموی شیرین ، خاص ایران است و آن به درشتی نارنج و پرتقال است با پوست زرد روشن و صاف و بی دندانه . لیموی ترش ، قسمی از مرکبات و ترشابه هاست که در ولایت ساحلی بحر خزر و فارس و عمان روید و آنچه د...
-
لیمو
لغتنامه دهخدا
لیمو. (اِخ ) نام کرسیی از آرندیسمان اود کنار اود به فرانسه . دارای 7797 تن سکنه و راه آهن .
-
لیمو
دیکشنری فارسی به عربی
ليمون
-
واژههای مشابه
-
کیس لیمو
لغتنامه دهخدا
کیس لیمو. (اِ) نام ماه نهم سال در عصر هخامنشی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
آب لیمو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از سنسکریت] 'āblimu آبی که از فشردن لیموی ترش میگیرند.
-
آب لیمو
فرهنگ فارسی معین
[ فا - سنس . ] (اِمر.) آبی که از فشردن لیمو ترش به دست می آید.
-
به لیمو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فا - سنس . ] (اِ.) 1 - درختچه ای از تیرة شاه پسندیان که برگ های آن طعم تند و کمی تلخ دارد و گل های کوچکش به صورت سنبله های متعدد در انتهای محور ساقه می روید. 2 - شربتی که از جوشاندن میوة به و اضافه کردن آب لیمو تهیه می شود.
-
آب لیمو
لغتنامه دهخدا
آب لیمو. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از فشردن لیموی ترش حاصل کنند : آرزویی که ترا هست به آب لیموشرح آن راست نیاید به هزاران طومار.بسحاق اطعمه .
-
شاه لیمو
لغتنامه دهخدا
شاه لیمو. (اِ مرکب ) لیموی خوش ترکیب خوشبوی ، میخوش ، که در لار فارس و خبیص کرمان بهم میرسد. (بهار عجم ) (آنندراج ) : جز بشاهی نشود فطرت فقرم قانعشاه لیمو شکند حدت صفرای مرا.تأثیر.
-
لیمو عمانی
لغتنامه دهخدا
لیمو عمانی . [ ع ُم ْ ما ] (اِ مرکب ) لیموئی ترش که از عمان آرند. لیموترش . تفاح ماهی . رجوع بلیمو و بلیموترش شود.
-
به لیمو
لغتنامه دهخدا
به لیمو. [ ب ِه ْ ] (اِ مرکب ) درختچه ای با برگی معطر بته یا درختچه ای است که برگ معطر دارد، با ساقی چون ساق مو و شاخهای سخت باریک و برگهای چون برگ بید ولی درشت یعنی زبر و خشک تر و شکننده تر از برگ بید و خزان کند. || قسمی ریحان و آن بته ای است تا دو ...
-
به لیمو
لهجه و گویش تهرانی
شربتی از لیمو عمانی و به