کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لگد
/lagad/
معنی
لت یا ضربهای که با پا به کسی یا چیزی زده شود.
〈 لگد انداختن: (مصدر لازم) لگد پراندن ستور.
〈 لگد افکندن: (مصدر لازم) = 〈 لگد انداختن
〈 لگد پراندن(پرانیدن): (مصدر لازم) لگد انداختن؛ لگد زدن.
〈 لگد زدن: (مصدر لازم)
۱. با پا به کسی یا چیزی زدن.
۲. لگد انداختن ستور.
〈 لگد کردن: (مصدر متعدی) پا بر روی کسی یا چیزی گذاشتن؛ پایمال کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاسار، پخت، پشتپا، تیپا، لچ
۲. آلیز، جفتک
فعل
بن گذشته: لگد خورد
بن حال: لگد خور
دیکشنری
boot, kick
-
جستوجوی دقیق
-
لگد
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاسار، پخت، پشتپا، تیپا، لچ ۲. آلیز، جفتک
-
لگد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lagad لت یا ضربهای که با پا به کسی یا چیزی زده شود.〈 لگد انداختن: (مصدر لازم) لگد پراندن ستور.〈 لگد افکندن: (مصدر لازم) = 〈 لگد انداختن〈 لگد پراندن(پرانیدن): (مصدر لازم) لگد انداختن؛ لگد زدن.〈 لگد زدن: (مصدر لازم)۱. ب...
-
لگد
فرهنگ فارسی معین
(لَ گَ) (اِ.) 1 - ضربه ای که با پا زده شود. 2 - حرکت یا ضربة قهقرایی تفنگ یا توپ هنگام تیراندازی . ؛ ~ به بخت خود زدن به ضرر خود اقدام کردن .
-
لگد
لغتنامه دهخدا
لگد. [ ل َ گ َ ] (اِ) لج . زخم با کف پای (برخلاف تیپاو اردنگ که با نوک پا باشد). زخم با پای از ستور یا آدمی . اسکیز. اسکیزه . آلیز. جفته . جفتک : تا صعوه به منقارنگیرد دل سیمرغ تا پشه نکوبد به لگد خرد، سر پیل . منجیک .زیر لگد به جمله همی خستشان بزورچ...
-
لگد
دیکشنری فارسی به عربی
اقذف , دس , رکلة
-
واژههای مشابه
-
لگد انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص ل .) 1 - جفتک انداختن . 2 - کنایه از: سرکشی کردن .
-
لگد افکندن
لغتنامه دهخدا
لگد افکندن . [ ل َ گ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لگد انداختن .
-
لگد انداختن
لغتنامه دهخدا
لگد انداختن . [ ل َ گ َ اَ ت َ ] (مص مرکب )لگد افکندن . لگد زدن . جفتک انداختن چنانکه اسب و خرو جز آن . || امتناع ورزیدن . تن درندادن به عملی یا معامله ای و امثال آن . نپذیرفتن امری را.
-
لگد پراندن
لغتنامه دهخدا
لگد پراندن . [ ل َ گ َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) لگد انداختن . لگد پرانیدن . رَکل . (منتهی الارب ). || تن درندادن و امتناع ورزیدن . رام نشدن .
-
لگد پرانیدن
لغتنامه دهخدا
لگد پرانیدن . [ ل َ گ َ پ َ دَ] (مص مرکب ) لگد پراندن . رجوع به لگد پراندن شود.
-
لگد خوردن
لغتنامه دهخدا
لگد خوردن . [ ل َ گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب خوردن . (آنندراج ). پاسپر شدن : هرچه را دید زیر گام کشیدشب لگد خورد و مه لگام کشید. نظامی .زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن که ساکن است نه مانند آسمان دوار. سعدی .پس از عزم آهو گرفتن به پی ...
-
لگد زدن
لغتنامه دهخدا
لگد زدن . [ ل َ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) جفتک انداختن . آلیز انداختن . اسکیزه کردن . اسکیز کردن . آلیز زدن . اسکیزیدن . رعص . ضراح . ضرح . لیز. (منتهی الارب ) : که بردرند سگان هرکه را نگردد سگ لگد زنند خران هرکه را نباشد خر. مسعودسعد.به داد ثور بسی شیر...
-
لگد کردن
لغتنامه دهخدا
لگد کردن . [ ل َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی سپر کردن . پایکوب کردن .
-
لگد زدن
دیکشنری فارسی به عربی
اسلق , حافر