کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوص
لغتنامه دهخدا
لوص . [ ل َ ] (ع اِ) درد گوش . || درد زیر سینه . || (مص ) نگریستن از سوراخ در و جز آن . || میل کردن . || برگشتن . (منتهی الارب ). || گردانیدن چیزی به چیزی که میخواهد. (منتخب اللغات ).
-
واژههای همآوا
-
لوث
واژگان مترادف و متضاد
آلایش، آلودگی، آلودهسازی، پلیدی
-
لوس
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیمزه، خنک، یخ ۲. بچهننه، ننر
-
لوث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] lo[w]s ۱. آلوده کردن.۲. آلایش؛ آلودگی.
-
لوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lus ۱. کسی که خود را بیجهت نزد دیگران عزیز کند و توقع بیجا داشته باشد.۲. زننده؛ ناخوشآیند.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] تملق؛ چربزبانی: ◻︎ چو دستی نشاید گزیدن ببوس / که با غالبان چاره زرق است و لوس (سعدی۱: ۷۳).۴. [قدیمی] چاپلوس؛ چربزبان.
-
لوث
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (اِمص .) آلودگی ، پلیدی .
-
لوس
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) چاپلوس ، چرب زبان . 2 - (عا.) (ص .) کسی که خود را بی جهت نزد دیگران عزیز می کند.
-
لوس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = لس : چاشنی ، مزه .
-
لوث
لغتنامه دهخدا
لوث . [ ل َ ] (ع اِ) نیرو. قوت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بدی . || زخم . || شبه دلالت . (منتهی الارب ).
-
لوث
لغتنامه دهخدا
لوث . [ ل َ ] (ع مص ) دستار پیچیدن . (منتهی الارب ). عمامه دربستن . (تاج المصادر). عمامه پیچیدن . عمامه در سر بستن . (زوزنی ). || گرد گشتن . || بند شدن . || پناه گرفتن . (منتهی الارب ). پناه با کسی دادن . (تاج المصادر). || نیافتن چیزی از کان بعد جستن...
-
لوث
لغتنامه دهخدا
لوث . [ ل َ وَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ).
-
لوس
لغتنامه دهخدا
لوس . (اِ) تملق . فروتنی . چرب زبانی . مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن . (از برهان ). گفتار خوش . گفتار فریبنده . فروتنی بیش از اندازه . فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. (جهانگیری ). لابه است ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروت...
-
لوس
لغتنامه دهخدا
لوس . (اِ) روباه : و لوس به زبان بیهقیان روباه بود. (تاریخ بیهق ).
-
لوس
لغتنامه دهخدا
لوس . (اِ) غش کافور. غش که در کافور کنند.باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند : کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش . کسائی .|| دهان کج . کج دهان . || لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد. (برهان ).