کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوز مر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوز مر
لغتنامه دهخدا
لوز مر. [ ل َ / لُو زِ م ُرر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام تلخ . رجوع به لوزالمر شود.
-
واژههای مشابه
-
لوز حلو
لغتنامه دهخدا
لوز حلو. [ ل َ / لُو زِ ح ُل ْوْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام شیرین . رجوع به لوزالحلو شود.
-
لوز هندی
لغتنامه دهخدا
لوز هندی . [ ل َ / لُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام هندی . رجوع به بادام هندی شود.
-
اصل لوز
لغتنامه دهخدا
اصل لوز. [ اَ ل ِ ل َ / لُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل اللوز شود.
-
زبده ٔ لوز هندی
لغتنامه دهخدا
زبده ٔ لوز هندی . [ زُ دَ / دِ ی ِ ل َ / لُو زِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در قرابادین نام معجونی دارویی است مرکب از زبده ٔ لوز هندی خالص 2، شکر 88، صمغ کتیرا 1/50، آب گل 12. این اجزاء را مخلوط کرده و بصورت قرصهایی در می آورند. (از دائرة المعارف ...
-
زبده ٔ لوز هندی
لغتنامه دهخدا
زبده ٔ لوز هندی . [ زُ دَ / دِی ِ ل َ / لُو زِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داروئی است که در قرابادین از ترکیب آن با چند جزء دیگر چندین نوع معجون میسازند و از آن جمله معجونی است بهمین نام (زبده ٔ لوز هندی ). رجوع به دائرة المعارف بستانی و نیز رجوع ...
-
لوز باب المعده
لغتنامه دهخدا
لوز باب المعده . [ ل َ زُبِل ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به لوزالمعدة شود.
-
جستوجو در متن
-
تین
لغتنامه دهخدا
تین . (ع اِ) انجیر، تینة یکی آن . تازه و تر آن بهترین فواکه و خوشترین غذاها است کم نفخ و جاذب و محلل و مفتح سدهای کبدو طحال و ملین و اکثار آن مولد شپش «؟». (منتهی الارب ). انجیر. (دهار) (از غیاث اللغات ). درختی است که میوه ٔ آن شیرین و نیکوترین آن سف...
-
لعوق الصنوبر
لغتنامه دهخدا
لعوق الصنوبر. [ ل َ قُص ْ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ینفع من شدة النفث و السعال و القی و الاورام و الخوانیق و البلغم اللزج و یقوی المعدة (و صنعته ) صمغ عربی کثیرالوز صنوبر بزر کتان مقلو أجزاء سواء تمر کربعها. رب سوس کسدسها یعجن بدهن اللوز و العسل ان...
-
عنب
لغتنامه دهخدا
عنب . [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) میوه ٔ تاک که تازه است و چون خشک شود آن را زبیب (مویز) گویند. (از اقرب الموارد). انگور که میوه ٔ معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یک حبه ٔ آن را عِنبة گویند. ج ، أعناب . (از اقرب الموارد). عنب را به ف...
-
درخت
لغتنامه دهخدا
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد. شجر که از دار ضعیف تر است . غالباً درخت به گیاهانی گویند که سا...