کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهراسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لهراسف
لغتنامه دهخدا
لهراسف . [ ل ُ ] (اِخ ) لهراسب . رجوع به لهراسب پادشاه کیانی شود.
-
لهراسف
لغتنامه دهخدا
لهراسف . [ ل ُ ] (اِخ ) نام برادر مولانا ارجاسف امیدی شاعر، از جمله ٔ بزرگزادگان ری . (مجالس النفائس ص 399).
-
جستوجو در متن
-
آلانان
لغتنامه دهخدا
آلانان . (اِخ ) نام آلان است ، چون خزران نام خزر : و هرگز هیچکس در آن زمین [ روس ] نرسیده مگر گشتاسف بفرمان پدرش لهراسف در آن وقت که کیخسرو او را بخزران و آلانان فرستاد. (مجمل التواریخ ).
-
بت نرسه
لغتنامه دهخدا
بت نرسه . [ ] (اِخ ) صاحب محاسن اصفهان گوید به روایت حمزه ٔ اصفهانی نام بخت نصر در اصل بت نرسه بن ویوبن گودرز بوده است که عراق و شام و جزائر را بدستان دستان (کذا ؟) بود و مصر و بربر را از قبل لهراسف ملک مرزبان و پهلوان و مقام او در هیبت و غلبه وسطوت ...
-
انبار
لغتنامه دهخدا
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) الانبار. شهرکیست خرم و آبادان و بانعمت و بسیارمردم ،مستقر ابوالعباس امیرالمؤمنین آنجا بوده است . (حدود العالم ). از شهرهای آباد دوره ٔ ساسانی بود که اکنون خرابه های آن در 62 کیلومتری غربی بغداد دیده می شود. ایرانیان آنرا فیرو...
-
اللان
لغتنامه دهخدا
اللان . [ اَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: اللان کشوری بزرگ با مردمان بسیار و متصل به «دربند» در جبال «قبق » است . شهری بزرگ و مشهور ندارد. مردم آن گروهی مسلمان و بیشتر نصاری اند. این کشوربه صورت ملوک الطوایفی اداره میشود و هر ناحیه ای امیری دارد. علی بن حسین...
-
زاب طهماسب
لغتنامه دهخدا
زاب طهماسب . [ ب ِ طَ ] (اِخ ) از پادشاهان ایران ، پسر طهماسب وپدر کیقباد نخستین پادشاه کیانی بوده است . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: و گویند که از بعد کیومرث صد و پنجاه و اند سال زمین بی پادشاه بود تا اوشهنج پیشداد فراز گرفت و آن هوشنگ است ، و دو...
-
سمرقند
لغتنامه دهخدا
سمرقند. [ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) پهلوی «سمرکند» ، یونانی «مرکنده » ریشه ٔ جزء اول سمر تاکنون معلوم نشد جزو دوم «کند» از پارسی باستانی «کنتا» ، سغدی «کنپ » (شهر) مشتق از «کن » کندن رجوع شود به مارکوارت شهرستانهای ایرانشهر ص 26. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ ...
-
ابوالمؤید
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) بلخی . عوفی در ذکر شعراء عهد سامانی در لباب الالباب آرد:بناء معانی بدین مؤید مشید بود و باز و همای معنی در دام بیان او مقید. در صفت انگشت معشوقه میگوید:انگشت را ز خون دل من زند خضاب کفی کز او بلاء تن و ج...
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) در اوستا سپنتوداته و در پهلوی سپنت دات ، مرکب از دو جزء: جزء اول سپنتو بمعنی مقدس و جزء دوم داته از مصدر دا بمعنی آفریدن ؛ جمعاً یعنی آفریده ٔ (خرد) پاک و بدین معنی درفروردین یشت بند 93 و ویسپرد کرده ٔ 19 بند 1 آمده . و هم...
-
لهراسب
لغتنامه دهخدا
لهراسب . [ ل ُ ] (اِخ ) پدر کی گشتاسب . از پادشاهان کیانی ، بنابه روایت فردوسی چون کیخسرو از کار جهان سته شد و آهنگ جهان دیگر کرد، تخت شاهی را به لهراسب که در درگاه کیخسرو مردی گمنام بود بخشید. بزرگان و پهلوانان خلاف آوردند و گفتند که او از تخم شاهان...
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان . اسباهان . اصبهان . در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است . در قدیم آنرا ا...