کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لنگه
/lenge/
معنی
۱. [مقابلِ جفت] فرد.
۲. یک نیمۀ باری که بر ستور گذاشته میشود.
۳. چیزی که جفت یا دو قسمت داشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عدل
۲. نصفخروار
۳. هاله
۴. تا، تالی، طاق، عدیل ≠ جفت
دیکشنری
bale, bundle, doublet, duplicate, fellow, match , mate, odd, twin
-
جستوجوی دقیق
-
haunch1, hance1, hench1, flank1
لنگه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] یک نیمه از دو نیمۀ متقارن قوس یا چَفته که در میان رأس (apex) و پاکار قرار دارد
-
لنگه
واژگان مترادف و متضاد
۱. عدل ۲. نصفخروار ۳. هاله ۴. تا، تالی، طاق، عدیل ≠ جفت
-
لنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] lenge ۱. [مقابلِ جفت] فرد.۲. یک نیمۀ باری که بر ستور گذاشته میشود.۳. چیزی که جفت یا دو قسمت داشته باشد.
-
لنگه
فرهنگ فارسی معین
(لِ گِ) (اِ) 1 - یکی از دو قسمت بار، عدل ، تاجه . 2 - فرد، نقیض جفت . 3 - یکی از دو قسمت در، لت ، لخت ، مصراع . 4 - عدیل ، نظیر.
-
لنگه
فرهنگ فارسی معین
(لَ گِ یا گَ) (اِ.) = لنگ : آلت تناسل .
-
لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه . [ ل َ گ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 41هزارگزی جنوب درمیان و 4هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بیرجند به درح . جلگه و گرمسیر. دارای 47 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو ا...
-
لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه . [ ل ِ گ َ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ عباسی است ، طول 86 و عرض 36هزار گز واقع در جنوب لار. نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان لار و محدود است از شمال به بخش بستک ، از جنوب به خلیج فارس ، از باختر به بخش گاوبندی لار و از خاور به شهرستان بندرعبا...
-
لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه . [ ل ِ گ َ / گ ِ ] (اِ) تاچه . عدل . تابار. تای . تا. لنگه بار. یکی از دو قسمت بار. عدل و آن یک جزء بار است ، یعنی آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند. نیمی از بار و آن بیشتر در هندوانه و خربزه و چغندر و برنج و گندم و امثال آن به کار اس...
-
لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه . [ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) بندر لنگه نزدیک مهرگان در آخر راه لار به ساحل خلیج فارس در 688000گزی شیراز واقع است . قصبه و بندر مرکز بخش لنگه و دهستان حومه ٔ شهرستان لار، و مختصات جغرافیائی آن عبارت است از: طول 54 درجه و 53 دقیقه از گرینویچ ، عرض 26درجه ...
-
لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه . [ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش لنگه ٔ شهرستان لار. این دهستان در جنوب خاوری بخش در جلگه ، مشرف به خلیج فارس واقع و از شمال به ارتفاعات دین ، تنگ کوه و پل غار متکی است . هوای آن گرم و مرطوب و مالاریائی . آب مشروب آن از باران و چاه و ز...
-
لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه . [ ل ُ گ ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در (سِن -اِ-لوار) از ولایت سمور به فرانسه . دارای راه آهن و 3657 تن سکنه است .
-
لنگه
دیکشنری فارسی به عربی
بالة , صاحب , مباراة , معلق
-
واژههای مشابه
-
لِنگَه
لهجه و گویش بختیاری
lenga 1. همتا، شبیه؛ 2. فرد، طاق.
-
لنگه لنگه
لغتنامه دهخدا
لنگه لنگه . [ ل ِ گ َ / گ ِ ل ِ گ َ / گ ِ ] (ص مرکب ) تای تای . تک تک . دانه دانه . رجوع به لنگه شود.