کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقيط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لقيط
معنی
حرامزاده , جازده
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقيط
دیکشنری عربی به فارسی
حرامزاده , جازده
-
واژههای مشابه
-
لقیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] laqit ۱. (فقه) بچهای که کنار راه بگذارند و دیگری او را بردارد؛ بچۀ سرراهی.۲. [قدیمی] آنچه از زمین برچینند یا بردارند.
-
لقیط
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - از زمین برگرفته . 2 - بچة افکنده که بردارند، کودک سر راهی . 3 - انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمی تواند مستقلاً زیست کند. ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود. 4 - حرامزاده .
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن ارطاة السکوانی . قال ابن مندة عداده فی اهل الشام و قال ابن ابی حاتم روی حدیثه مسلمةبن علی عن نصربن علقمة عن اخیه محفوظ عن ابن عائد عن لقیطبن ارطاة قال : قتلت تسعة و تسعین من المشرکین مع رسول اﷲ (ص ). قلت اخرجه الباوردی و الطب...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن بکیر المحاربی کوفی ، مکنی به ابوهلال . از روات علم و مصنفین کتب و از شعراست و تا سال 190 هَ . ق . میزیسته واز کتب او کتاب السمر، کتاب الحراب و اللصوص و کتاب اخبارالجن است . (ابن الندیم ). زرکلی گوید: لقیطبن بکیربن النضربن سعی...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن ربیع. صحابی است . (منتهی الارب ). لقیطبن الربیع العبشمی . یقال : هو اسم ابی العاص صهر النبی (ص ) علی زینب مشهور بکنیة و سیأتی فی الکنی . (الاصابة ج 6 ص 7). رجوع به ابوالعاص لقیط... شود.
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن زرارةبن عدس الدارمی تمیمی ، مکنی به ابونهشل . فارس و شاعر جاهلی . از اشراف قوم خود بوده است . اخبار بسیار دارد. و در جنگ «شعب جبله » نه سال پیش از تولد نبی اکرم کشته شده است . (الاعلام زرکلی ج 3). «هو لقیطبن زرارةبن عدس الحنظ...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن صبرة. صحابی است . (منتهی الارب ). صاحب الاصابة آرد: لقیطبن صبرةبن عبداﷲبن المنتفق بن عامربن عقیل بن کعب بن ربیعةبن عامربن صعصعة العامری . روی عن النبی (ص ) روی عنه ابنه عاصم قرأت علی فاطمة بنت المنجا عن سلیمان بن ضمرة و انبا...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عامر. ابورزین العقیلی . صحابی است . رجوع به ابی رزین و الاصابة ج 6 ص 8 شود.
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عامربن المنتفق . صحابی است . رجوع به عقدالفرید ج 1 صص 278 - 291 شود.
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عباد. صحابی است . (منتهی الارب ). ابن عباد السامی . قال ابن ماکولا له وفادة. (الاصابة ج 6 ص 9).
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالقیس الفزاری حلیف بنی ظفر من الانصار. ذکره سیف بن عمر فی الفتوح ، و قال انه کان امیراً علی بعض الکرادیس یوم السیرموک . (الاصابة ج 6 ص 9).
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عدی . صحابی است . (منتهی الارب ). ابن عدی اللخمی جد سویدبن حبان . قال ابن یونس شهد فتح مصر و کان صاحب کمین عمروبن العاص ذکر ذلک سعیدبن عفیر، و ذکران مندة عن ابن یونس انه قال : له ذکر فی الصحابة و لایعرف له مستند و عداده فی اه...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عصر البلوی هو النعمان بن عصر. رجوع به نعمان ... شود. (الاصابة ج 6 ص 9).