کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رعشه
واژگان مترادف و متضاد
ارتعاش، تشنج، لرز، لرزش، لرزه، لقوه
-
ملقو
لغتنامه دهخدا
ملقو. [ م َ ق ُوو ] (ع ص ) لقوه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتار بیماری لقوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق َ ] (ع ص ) سبک گشنی کننده که زود باردار نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در مثل گویند: لقوة صادفت قبیساً. یا گویند: ام لقوة و اب قبیس و این مثل را در حق دو شخص همدم و همقدم و هم مشرب گویند . (منتهی الارب ).لقوه ، ناقه ٔ زود بارگیر. (منتهی...
-
لقاء
لغتنامه دهخدا
لقاء. [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لَقوة. (منتهی الارب ).
-
پارکینسون
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ از انگ . ] (اِ.) نوعی بیماری عصبی میان سالان و سالخوردگان که با کندی حرکات و رعشه و سفتی عضلات همراه است ، لقوه .
-
طرنجیدن
لغتنامه دهخدا
طرنجیدن . [ طُ رَ دَ ] (مص ) چین و شکن یافتن . ترنجیدن . آژنگ افتادن : طرنجیدن ، علامت خاصه ٔ لقوه ٔ تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضله ٔ روی سخت باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر عضله ٔ صدغ و عضله ٔ روی و عضله ٔ پیشانی را صلب و طرنجید...
-
شلیثا
لغتنامه دهخدا
شلیثا. [ ش َ ] (اِ) نام دارویی که در فالج و لقوه استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). ابهلیه ٔ ذهبیه . معجونی است که از پال و دواهای دیگر کنند و در استرخاء زبان بکار است . (یادداشت مؤلف ).
-
افسنتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'afsantin گیاهی خودرو با ساقههای بلند، برگهای کرکدار، شاخههای انبوه، و گلهای زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه، و امراض معده و کبد به کار میرفته.
-
انجاج
لغتنامه دهخدا
انجاج . [ اِن ْ ن ِ ] (اِ) حب انجاج ؛ حبی است مرکب هندیان را که در فالج و لقوه و صرع و رعده و خشکی اعصاب بکار است . (یادداشت مؤلف ).
-
حرکت اختلاجی
لغتنامه دهخدا
حرکت اختلاجی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی که بی اختیار در عضلات بدن حاصل شود. لقوه .
-
رامش داد
لغتنامه دهخدا
رامش داد. [ م ِ ] (اِ مرکب ) روغنی دارویی است و برای فلج و لقوه و نقرس و رعشه و دردهای مفاصل و پشت و قولنج سودمند است . رجوع به قانون ابن سینا چ تهران ص 39 شود.
-
گندیده
لغتنامه دهخدا
گندیده . [ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف ) گنده . بدبو. متعفن . مسنون . فَرْغَند. بوناک . بویناک : دیگر روز روی او آماس کرد و آب گندیده از گوش و بینی او جاری شد. (قصص الانبیاء منسوب به محمد جویری ص 185).تشنه را دل نخواهد آب زلال نیم خوردِ دهان گندیده . سعدی...
-
کج و لوس شدن
لغتنامه دهخدا
کج و لوس شدن . [ ک َ ج ُ ل َ / لو ش ُ دَ ] (مص مرکب )فالج پیدا آمدن یا تغییر شکل دادن پاره ای از روی یابدن . کج شدن دهان و دست بر اثر عارضه ٔ نوعی بیماری چنانکه مرد مبتلا به فالج و لقوه . (یادداشت مؤلف ).
-
افتیمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'aftimun گیاهی سرخرنگ از تیره سِسها، دارای شاخههای باریک، برگهای ریز و گلهای سرخرنگ و ریشۀ کلفت وتلخمزه که به گیاه و اشیای مجاور خود میپیچد. در طب قدیم برای معالجۀ امراض عصبی، دماغی، فالج، لقوه، ...
-
تن پرش
لغتنامه دهخدا
تن پرش . [ تَم ْ پ َ رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی جستن اندام است و بپارسی آن را پیکرجه خوانند و به عربی اختلاج خوانند و این پرش و جستن اگر در روی بود مقدمه ٔ لقوه بود و در شکم مقدمه ٔ صرع و در پهلو آماس سپرز و در تمام اندام مقدمه ٔ سکته بود.... (انجمن آرا) ...