طرنجیدن . [ طُ رَ دَ ] (مص ) چین و شکن یافتن . ترنجیدن . آژنگ افتادن : طرنجیدن ، علامت خاصه ٔ لقوه ٔ تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضله ٔ روی سخت باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر عضله ٔ صدغ و عضله ٔ روی و عضله ٔ پیشانی را صلب و طرنجیده یابد... معلوم گردد که لقوه ٔ تشنجی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || کشیده شدن . تمدد. و رجوع به ترنجیدن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.