کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطیف طبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لطیف طبع
/latiftab'/
معنی
آنکه طبع و قریحۀ نیکو دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطیف طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] latiftab' آنکه طبع و قریحۀ نیکو دارد.
-
واژههای مشابه
-
لطيف
دیکشنری عربی به فارسی
مهربان , دلجو , خوش برخورد , خوشخو , هر چيز ظريف و عالي , گوشت يا خوراک لذيذ , مطبوع , خوش مشرب , خوش معاشرت , خوش دهن , نجيب , با تربيت , ملا يم , ارام , لطيف , اهسته , ملا يم کردن , رام کردن , ارام کردن , دلپذير , برازنده , پر براز , نازنين , دلپسن...
-
لطیف اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] latif[']andām آنکه اعضای بدنش نرم و لطیف باشد؛ نازکاندام؛ لطیفبدن؛ لطیفتن.
-
جنس لطیف
لغتنامه دهخدا
جنس لطیف . [ ج ِ س ِ ل َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح جدید) کنایه از زن .
-
جسم لطیف
لغتنامه دهخدا
جسم لطیف . [ ج ِ م ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن جسمی است که حاجب از ابصار ماوراء نباشد و یا آن است که مانع از نفوذ نور در آن وصول به مابعد آن نباشد مانند افلاک و دیگر اجرام سماوی . (از فرهنگ علوم عقلی سجادی از شرح حکمت اشراق ).
-
توه لطیف
لغتنامه دهخدا
توه لطیف . [ ت ُ وِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت پائین است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
لطیف اصفهانی
لغتنامه دهخدا
لطیف اصفهانی . [ ل َ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا عبداللطیف .او از فضلا و ادبای معاصرین بوده و در سلک دبیران حضرت نایب السلطنه عباس میرزای قاجار انسلاک و انعقاد داشته به لطایف سخن و هزل و رؤیای محصوله (؟) معروف :آنکه گفته لطیف ملعون رابهر ایذاش اهتمام ...
-
لطیف رومی
لغتنامه دهخدا
لطیف رومی . [ ل َ ف ِ ] (اِخ ) نام یکی از حکماست . (نزهة الارواح شهرزوری ج 2 ص 154).
-
لطیف بیگ
لغتنامه دهخدا
لطیف بیگ . [ ل َ ب َ ] (اِخ ) از امراء امیرزاده الوندبیگ از امیرزادگان صفوی . (حبیب السیر جزو چهارم از ج 3 ص 335 و 341).
-
لطیف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عرض
-
جستوجو در متن
-
نوش طبع
لغتنامه دهخدا
نوش طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) دارای طبعی شیرین و لطیف . (فرهنگ فارسی معین ) : درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروزو دلگشا و غمزدا و لهوتن .منوچهری (از فرهنگ فارسی معین ).
-
نازک طبعی
فرهنگ فارسی معین
(زُ. طَ) [ فا - ع . ] (حامص .) 1 - حساسیت ، زودرنجی . 2 - طبع شاعرانه و لطیف داشتن .
-
طبعفریب
لغتنامه دهخدا
طبعفریب . [ طَ ف َ ] (نف مرکب ) آنچه طبع را بفریبد. آنچه طبع را جلب کند : تا بدان عشوه های طبعفریب از من ساده طبع برد شکیب . نظامی .میوه های لطیف طبعفریب از ری انگور و از سپاهان سیب .نظامی .