کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لطء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لطء
لغتنامه دهخدا
لطء. [ ل َطْءْ ] (ع مص ) لطوء. دوسیدن به زمین و چسبیدن . (منتهی الارب ). به زمین وادوسیدن . (تاج المصادر). || به چوب دستی زدن یا خاص است بر پشت زدن به عصا. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لطع
لغتنامه دهخدا
لطع. [ ل َ ] (ع اِ) کام دهان . || زیر زنخ مردم . ج ، الطاع . (منتهی الارب ). || (مص ) سرما خوردن . || از انتظار کسل شدن . || وقت تلف کردن . (دزی ).
-
لطع
لغتنامه دهخدا
لطع. [ ل َ ] (ع مص ) به چوب دستی زدن کسی را. || مردن . || لیسیدن . (منتهی الارب ). || پای بنشستنگاه کسی وازدن . (تاج المصادر). پیش پای بر سپس کسی زدن . اردنگ زدن . تی پا زدن . || محو کردن نام کسی را. || ثابت کردن نام کسی را(از لغات اضداد است ). || بر...
-
لطع
لغتنامه دهخدا
لطع. [ ل َ طَ ] (ع اِمص ) سپیدی درون لبها و آن بیشتر در سیاهان باشد از مردم . || باریکی لب . || کمی گوشت شرم زن . (منتهی الارب ).
-
لطع
لغتنامه دهخدا
لطع. [ ل َ طَ ] (ع مص ) ریختن دندان مردم چنانکه بیخها ماند. (منتهی الارب ).
-
لت ء
لغتنامه دهخدا
لت ء. [ ل َت ْءْ ] (ع مص ) دور کردن چیزی را. راندن . || گذشتن . || انداختن تیر. || آرمیدن با زن . || کم کردن . || تیزدادن . || پلیدی انداختن . || تیز نگریستن . || زادن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لطی
لغتنامه دهخدا
لطی . [ ل َطْی ْ ] (ع مص ) بر زمین چسبیدن . (منتهی الارب ). لطء.
-
لطوء
لغتنامه دهخدا
لطوء. [ ل ُ ] (ع مص ) لطء. دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ). به زمین وادوسیدن . (زوزنی ). || چسبیدن . || به چوب دستی زدن . || زدن بر پشت به عصا. (منتهی الارب ). رجوع به لطء شود.