لطع. [ ل َ ] (ع مص ) به چوب دستی زدن کسی را. || مردن . || لیسیدن . (منتهی الارب ). || پای بنشستنگاه کسی وازدن . (تاج المصادر). پیش پای بر سپس کسی زدن . اردنگ زدن . تی پا زدن . || محو کردن نام کسی را. || ثابت کردن نام کسی را(از لغات اضداد است ). || بر چشم طپانچه زدن . (منتهی الارب ). || بر هدف رسانیدن تیر. || همه ٔ آب چاه خشک شدن . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.